آستان مطهر امامزاده سیدعبدالله

آقاسیاهپوش سنگر
مشخصات بلاگ
آستان مطهر امامزاده سیدعبدالله

ترویج فرهنگ و معارف قرآنی در قالبهای عبادی-سیاسی-اجتماعی-فرهنگی-و ....

پیام های کوتاه
برنامه های مسجد
فعالیت ها
نویسندگان

۵۶۸ مطلب با موضوع «احادیث ؛ احکام و روایات دینی» ثبت شده است

چهارشنبه, ۲۴ تیر ۱۳۹۴، ۰۲:۵۶ ق.ظ

نامه عاشقانه خداوند به تمام بندگان”

                                       نامه عاشقانه خداوند به تمام بندگان”

سوگند به روز وقتی نور میگیرد و به شب وقتی آرام میگیرد که من نه تو را رها کرد ه‌ام و نه با تو دشمنی کرده‌ام
 ضحی ۱تا ۳

افسوس که هرکس را فرستادم تا به تو بگویم دوستت دارم و راهی پیش پایت بگذارم او را به مسخره گرفتی
یس ۳۰

و از تمام پیامهایم روی برگرداندی
 انعام ۴

و با خشم رفتی و فکر کردی هرگز بر تو قدرتی نداشته ام
 انبیا ۸۷

و مرا به مبارزه طلبیدی و چنان گمان بردی خودت بر همه چیز قدرت داری
 یونس ۲۴

و این در حالی بود که حتی مگسی را نمی توانستی و نمی توانی بیافرینی و اگر مگسی از تو چیزی بگیرد نمی توانی از او پس بگیری
 حج ۷۳

پس چون مشکلات از بالا و پایین آمدند و چشمهایت از وحشت فرورفتند و تمام وجودت لرزید گفتم کمک هایم در راه است و چشم دوختم ببینم که باورم میکنی اما به من شک داشتی
احزاب ۱۰

تا زمین با آن وسعت بر تو تنگ آمد پس حتی از خودت هم به تنگ آمدی و یقین کردی که هیچ پناهی جز من نداری ، پس من به سوی تو بازگشتم تا تو نیز به سوی من بازگردی ، که من مهربانترینم در بازگشتن
 توبه ۱۱۸ . پیام 18 94/2/21

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ تیر ۹۴ ، ۰۲:۵۶
محمد رضا فکرجوان
جمعه, ۱۲ تیر ۱۳۹۴، ۰۴:۱۷ ق.ظ

نماز به وقت

.......................................

                                                     نماز در اول وقت

 

 " روز قیامت و در محضر خداوند "فرشتگان در حال خواندن اسامی جهنمیان بودند.که ناگهان نامش خوانده شد..."
چگونه می توانند مرا به جهنم ببرند؟
دو فرشته او را گرفتند و به سوی جهنم بردند.
او تمام اعمال خوبی که انجام داده بود، را فریاد می زد...
نیکی به پدرش و مادرش، روزه هایش، نمازهایش، خواندن قرآنش و...التماس میکرد ولی بی فایده بود.او را به درون آتش انداختند.
ناگهان دستی بازویش را گرفت و به عقب کشید.پیرمردی را دید و پرسید:"کیستی؟
"پیرمرد گفت:"من نمازهای توام".
مرد گفت:"چرا اینقدر دیر آمدی؟
چرا در آخرین لحظه مرا نجات دادی؟
پیرمرد گفت:چون تو همیشه نمازت را در آخرین لحظه میخواندی!
آیا فراموش کرده ای؟
در این لحظه از خواب پرید.تا صدای اذان را شنید وضو گرفت و به نماز ایستاد.
*نمازت را سر وقت، چنان بخوان
که گویا آخرین نمازی است که میخوانی. . .

................
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ تیر ۹۴ ، ۰۴:۱۷
محمد رضا فکرجوان