آستان مطهر امامزاده سیدعبدالله

آقاسیاهپوش سنگر
مشخصات بلاگ
آستان مطهر امامزاده سیدعبدالله

ترویج فرهنگ و معارف قرآنی در قالبهای عبادی-سیاسی-اجتماعی-فرهنگی-و ....

پیام های کوتاه
برنامه های مسجد
فعالیت ها
نویسندگان

۱۸۱ مطلب با موضوع «عناوین :: بصیرت» ثبت شده است

جمعه, ۲۱ مهر ۱۳۹۶، ۰۲:۴۲ ب.ظ

بصیرت یعنی...

بصیرت یعنی...


رهبر انقلاب اسلامی:بصیرت یعنی...

 بصیرت؛ یعنی اینکه بدانیم شمری که سر از امام حسین علیه السلام برید، همان جانباز جنگ صفین است که تا مرز شهادت پیش رفت.

 بصیرت؛ سواد نیست - بینش است.
 
 بصیرت؛ یعنی اینکه بدانی ممکن است همسرِ پیامبر، در برابرِ راهِ پیامبر ایستاده باشد.

 بصیرت؛ یعنی اینکه نگاهت به "شخصیت" ها نباشد ؛ بلکه همواره به "شاخص"ها چشم بدوزی.

 بصیرت؛  یعنی اینکه بدانی حتی مسجد، می تواند "مسجد ضِرار" باشد و پیامبر (صلی الله علیه و آله) آن را خراب کند و به زباله دانیِ شهر تبدیل نماید.

 بصیرت؛ یعنی اینکه قرآنِ روی نیزه تو را از قرآنِ ناطق، منحرف نکند.

 بصیرت؛ یعنی اینکه بتوانی شترِ همسرِ رسول خدا را "پی"کنی و همزمان، حرمت حریم رسول الله(صلی الله علیه و آله) را نگه داری.

بصیرت؛ یعنی اینکه بدانی در جنگ با فتنه نمی توانی آغازگر باشی اما تا ضربه نهایی، نباید از پا بنشینی.

بصیرت؛ یعنی اینکه نگذاری فتنه گران، شیرت را بدوشند یا بر پشتت سوار شوند.

 بصیرت؛ یعنی اینکه" مالک اشتر"ها را به تندروی و "ابوموسی اشعری" ها را به اعتدال، نشناسی.

 بصیرت؛ یعنی اینکه بدانی "معاویه"ها، به سست عنصرهای سپاهِ امیرالمومنین (علیه السلام) " دل بسته اند.

 بصیرت یعنی اینکه بدانی تاریخ، تکرار می شود، نه با جزئیاتش ، بلکه با خطوط کلی اش...
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ مهر ۹۶ ، ۱۴:۴۲
محمد رضا فکرجوان
دوشنبه, ۳ مهر ۱۳۹۶، ۰۱:۰۵ ب.ظ

«عمرسعد» آدم عجیبی‌ست

«عمرسعد» آدم عجیبی‌ست


 آدم فکر نمی‎کند کسی مثل او فرمانده‎ی تاریک‌ترین سپاه تاریخ بشود . ما تصور می‎کنیم سردسته‌ی آدم‌هایی که مقابل امام حسین می‎ایستند ، باید خیلی آدم عجیب و غریبی توی ظلم و قساوت باشد .  ظاهراً اما این‌طور نیست . عمرسعد، خیلی هم آدم دور از دسترس و غریبی نیست. ما شاید شبیه «شمر» نباشیم یا نشویم هیچ‌وقت ، اما رگه‌هایی از شخصیت عمرسعد را خیلی‌هامان داریم .  رگه‌هایی که وسط معرکه می‌تواند آدم را تا لبه‌ی پرت‌گاه ببرد. از همان لحظه‌ی اول ورود به کربلا شک دارد به آمدنش ، به جنگیدنش با حسین . حتی جایی آرزو کرده که کاش خدا من را از جنگیدن با حسین نجات بدهد. عمر سعد «علم» دارد. «علم» دارد به این‌که حسین حق است.  به این‌‎که جنگیدن با حسین، یعنی قرار گرفتن توی سپاه باطل. اما چیزهایی هست که وقت «عمل» می‌لنگاندش.  زن و بچه‌هاش ، مال و اموالش ،‌ خانه و زندگی‌اش و مهم‌تر از همه‌ی این‌ها؛ گندم‌های ری؛ وعده‌ی شیرین فرمانداریِ ری .  شب دهم امام می‌کِشدش کنار ، حرف می‌زند با او .  حتی دعوتش می‌کند به برگشتن، به قیام در کنار خودش. می‌گوید؛ می‌ترسم خانه‌ام را خراب کنند،‌ امام جواب می‎دهند: خانه‌ی دیگری می‌‎سازم برایت . می‎گوید؛ می‎ترسم اموالم را مصادره کنند! امام دوباره می‎گویند ؛ بهتر از آن‌ها را توی حجاز  به تو می‎دهم . می‎گوید نگران خانواده‌ام هستم ، ‌نکند آسیبی به آنها برسانند . ما هم «شک» داریم ، همیشه در رفت و آمدیم بین حق و باطل . با آن‌که به حقانیت حق واقفیم . مال و جان و زندگی و موقعیت‌مان را خیلی دوست داریم؛‌ از دست دادنشان خیلی برایمان نگران‌کننده است. و اینها نشانه‌های خطرناکی‌ هستند . نشانه‌های سیاهی از شباهت ما با عمرابن‌سعد‌ابن‌ابی‌وقاص. هزاری هم که هر بار توی زیارت عاشورا لعنتش کنیم . عمرسعد از آن خاکستری‎هایی بود که کربلا تکلیفشان را با خودشان معلوم کرد . رفت و آمد میان سیاهی و سفیدی تمام شد دیگر . رفت تا عمق سیاهی‌ها و دیگر همانجا ماند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ مهر ۹۶ ، ۱۳:۰۵
محمد رضا فکرجوان