آستان مطهر امامزاده سیدعبدالله

آقاسیاهپوش سنگر
مشخصات بلاگ
آستان مطهر امامزاده سیدعبدالله

ترویج فرهنگ و معارف قرآنی در قالبهای عبادی-سیاسی-اجتماعی-فرهنگی-و ....

پیام های کوتاه
برنامه های مسجد
فعالیت ها
نویسندگان

۱۸۱ مطلب با موضوع «عناوین :: بصیرت» ثبت شده است

جمعه, ۲۴ مهر ۱۳۹۴، ۱۲:۳۷ ب.ظ

به اقتدار کشورمون زیر سایه اسلام بنازیم


به اقتدار کشورمون زیر سایه اسلام بنازیم


فهوى حسین روز نامه نگار مصری که گرایش ناسیونالیستی عربی دارد واز پیروان جمال عبدالناصر است و اتفاقا منشی ضد ایرانی دارد در یک مقاله مفصل در مقام مقایسه مصر و ایران چنین می نویسد: ما و ایران ها سی سال پیش در فضای بین المللی در یک سطح بودیم ایرانی ها راه مبارزه و مقاومت در برابر ابر قدرتها بخصوص آمریکا را انتخاب کردند وما مسیر سازش را بر گزیدیم,ما هر سال مزد خیانت مان به اعراب را از طرف آ مریکا در قالب ۴ میلیارد کمک بلا عوض می گرفتیم و ایرانی ها از همان اول فشار سیاسی و اقتصادی و تحریم و جنگ داخلی و جنگ نابرابر را تجربه کردند,امروز ایران از یک قدرت منطقه ای به یک قدرت جهانی تبدیل شده که هیچ مشکلی در سطح منطقه و جهان بدون جلب نظر ایران قابل حل نیست وکاندیدا های ریاست جمهوری آمریکا ۶۴ بار هر کدام عبارت ایران رادر مناظره تلوزیونى خود بکار میبرند .گویی حریفی جز ایران در سطح جهان ندارند ودیگر اینکه ایرانی ها درتمام علوم استراتژیک از هسته‌ای تا فضای و تا نانو وشبیه سازی و پزشکی و… جزو ده کشور برتر جهان میباشند ودر صنایع موشکی چهارمین قدرت دنیا واز نظر دقت وسرعت موشکهایش اولین کشور دنیاست,ودر منطقه جزیره امن و ثبات است,وما علی رغم حمایت آمریکا و اخذ کمک های سالیانه دغدغه تهیه یک وعده قرص نان برای اکثر مردم مان را داریم…
درود بر امام و شهدا ،، این افتخار رو آفریدند
درود بر رهبر و مردم ،،، که استقامت ورزیدند

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ مهر ۹۴ ، ۱۲:۳۷
محمد رضا فکرجوان
چهارشنبه, ۱۵ مهر ۱۳۹۴، ۱۰:۵۴ ب.ظ

پیرزنی که هستی‌اش را به جبهه اهدا کرد»

                                 پیرزنی که هستی‌اش را به جبهه اهدا کرد»

یک‌بار سال 62 یا 63 بچه‌های سپاه که دم درب ریاست جمهوری بودند گفتند یک پیرزنی از اراک آمده و میگوید من حضرت آقا را می‌خواهم ببینم. من رفتم گفتم بفرمایید مادر! کاری داری شما؟ گفت که والله هر چی دارم و ندارم برداشتم آوردم بدهم به آقا برای جبهه. من رفتم خدمت حضرت آقا و عرض کردم این طور شده است. گفتند سریع بگویید بیاید داخل. رفتم او را آوردم داخل. یک زیلو، یک سجادة نماز، یک انگشتر یا النگو - در حدّ همین چند قلم بود که - به حضرت آقا داد و گفت من دیگر امیدی به زنده بودن ندارم. همینها را دارم از مال دنیا و آمدم اینها را از طریق شما به جبهه‌ها بدهم و به این وسیله دِین خودم را ادا کرده باشم.
 حالتی در آقا به وجود آمده بود که اصلاً وصف‌ناپذیر بود. عظمت این زن را می‌دید که از اراک راه افتاده آمده و هر آنچه دارد و ندارد برای جبهه‌ها می‌دهد. او بعد مورد تفقد حضرت آقا قرار گرفت و تشکر کردند. بعد از اینکه آن پیرزن رفت، آقا یکی از کارمندان دفتر را صدا کردند و گفتند بروید آدرسش را بگیرد و در حدّ ممکن نیازهای اولیه‌اش را برطرف کنید. آن سجاده را آقا تا زمانی که در ریاست جمهوری بودند به عنوان سجادة خودشان حفظ کردند. البته چندین برابر پول آن را آقا به حساب جبهه واریز کردند، یعنی در واقع آن را خریدند. بعد فرمودند که بقیه‌اش هم در موزه باید باشد.

                         خاطره یکی از کارمندان روابط عمومی وقت ریاست جمهوری
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ مهر ۹۴ ، ۲۲:۵۴
محمد رضا فکرجوان