آستان مطهر امامزاده سیدعبدالله

آقاسیاهپوش سنگر
مشخصات بلاگ
آستان مطهر امامزاده سیدعبدالله

ترویج فرهنگ و معارف قرآنی در قالبهای عبادی-سیاسی-اجتماعی-فرهنگی-و ....

پیام های کوتاه
برنامه های مسجد
فعالیت ها
نویسندگان

۱۹۵ مطلب با موضوع «عناوین :: دل نوشته ها» ثبت شده است

يكشنبه, ۲۸ آذر ۱۳۹۵، ۱۲:۴۸ ب.ظ

خاک پاتم مادر

خاک پاتم مادر

دکتری برای خواستگاری دختری رفت

 ولی دختر او را رد کرد و گفت به شرطی قبول میکنم که مامانت به عروسی نیاید!  
 
   آن جوان در کار خود ماند و پیش یکی از اساتید خود رفت و با خجالت چنین گفت:

در سن یک سالگی پدرم مرد و مادرم برای اینکه خرج زندگیمان را تامین کند در خانه های مردم رخت و لباس میشست

حالا دختری که خیلی دوستش دارم شرط کرده که فقط بدون حضور مادرم حاضر به ازدواج با من است

 نه فقط این، بلکه این گذشته مادرم مرا خجالت زده کرده است

به نظرتان چکار کنم!!

استاد به او گفت:از تو خواسته ای دارم ؛

به منزل برو و دست مادرت را بشور، فردا به نزد من بیا و بهت میگم چکار کنی  

 و جوان به منزل رفت و اینکار را کرد ولی با حوصله دستای مادرش را در حالی که اشک بر روی گونه هایش سرازیر شده بود انجام داد

زیرا اولین بار بود که دستان مامانش درحالی که از شدت شستن لباسهای مردم چروک شده و تماما تاول زده و ترک برداشته اند را دید ،

 طوری که وقتی آب را روی دستانش میریخت از درد به لرز میفتاد.  

پس از شستن دستان مادرش نتونست تا فردا صبر کند و همون موقع به استاد خود زنگ زد و گفت:

ممنونم که راه درست را بهم نشون دادی! من مادرم را به امروزم نمیفروشم

چون اون زندگی اش را برای آینده من تباه کرد!!          

هر کس مادرش رو دوست داره اینو برا تمام اد لیستاش بفرسته..

خاک پاتم مادر...


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ آذر ۹۵ ، ۱۲:۴۸
محمد رضا فکرجوان
يكشنبه, ۲۱ آذر ۱۳۹۵، ۰۳:۱۴ ب.ظ

پای تو ایستاده ایم آقاجان

پای تو ایستاده ایم آقاجان

آقای ما...

همان روز که در کوچه ها فاطمه(س) سیلی خورد،
 به ما فهماند؛
 پای علی ایستادن آسان نیست...

راه ولایت پُر است از راهزنانی که در طمعِ ایمان مردمان نشسته اند،  یک روز قیمت امامشان چند سکه طلاست،
یک روز گندمِ ری
و
یک روز......

نمی دانم امروز شما را به چه فروخته اند که حرف هایت را نمی شنوند و هشدارهایت را نمی فهمند...
چقدر شبیهِ مولایت شده ای آقای من... خطبه هایی که می خواند و گوش هایی که نمی شنید...

یک روز جانِ مسلمین را بهانه کردند تا علی را از نبرد با دشمن منصرف کنند
و امروز، نانِ مسلمین را...

پای علی ایستادن آسان نیست، فاطمی باید بود تا که فهمید...
پای تو ایستاده ایم آقاجان،
حتی اگر همهٔ آنها که روزی در کنارت بودند ،
گوشه عزلت برگزیدند و عافیت طلبی پیشه کردند و شدند طلحه و زبیر زمان....

و دیگر به خطرهایی که اسلام را تهدید می کند! کاری نداشته اند،  که تاریخ، پُـر است از داستانِ جاماندنِ اینان...

پای تو ایستاده ایم، حتی اگر نیاز باشد قرمزیِ خونمان، خط های قرمزت را بیش از پیش یک به یک پر رنگ تر و رنگین تر کند...
پای تو ایستاده ایم همچون شهیدانمان...

  اما دلمان می لرزد

می لرزد هروقت، تنهاییت را فریاد می زنی،
 دلم می لرزد وقتی می گویی: خسته نمی شوی از گفتن این حرفها،

تنم لرزید وقتی جانباز سرافراز کشورم فریاد زد:(( که به آقا بگوئید از رفتن حرف نزند,به ولله از دیشب به قلبم فشار آمده))

حرف رفتن نزنید ای مایه مباهات... ما همه عمار توییم ..

 این را آویزه گوششان کنند که صبر می کنیم به فرمان شما ،
و بساطشان را جمع می کنیم آن روز که فرمانتان بر چیز دیگری رقم بخورد.......
حضرت ماه ما هرچه که داریم پای ولایت میدهیم جان که برای شما قابلی ندارد...

ما این درس را از مادرمان گرفته ایم ای نور چشم مسلمین..



تاریخ : یکشنبه بیست و یکم آذر ۱۳۹۵ | 15:10 | نویسنده : محمد رضا فکرجوان | نظر بده
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ آذر ۹۵ ، ۱۵:۱۴
محمد رضا فکرجوان