آستان مطهر امامزاده سیدعبدالله

آقاسیاهپوش سنگر
مشخصات بلاگ
آستان مطهر امامزاده سیدعبدالله

ترویج فرهنگ و معارف قرآنی در قالبهای عبادی-سیاسی-اجتماعی-فرهنگی-و ....

پیام های کوتاه
برنامه های مسجد
فعالیت ها
نویسندگان

۲۵۶ مطلب با موضوع «عناوین :: شعر ادبیات» ثبت شده است

يكشنبه, ۱ مهر ۱۳۹۷، ۰۴:۳۵ ب.ظ

گیرم که رد کنی دل ما را خدا که هست

گیرم که رد کنی دل ما را خدا که هست
باشد محل نده قسم مرتضی که هست

وقتی قسم به معجر زینب قبول نیست
چادر نماز حضرت خیر النسا که هست

یک گوشه می‌نشینم و حرفی نمی‌زنم
بیرون مکن مرا تو از این خانه، جا که هست

از دردِ گریه تکیه نده سر به نیزه‌ات
زینب نمرده شانه دارالشفا که هست

قربانیان خواهر خود را قبول کن
گیرم که نیست اکبر، تو طفل ما که هست

گفتی که زن جهاد ندارد برو برو
لفظ «برو» چه داشت برادر؟ «بیا» که هست

خون را بیا به دست دو قربانی‌ام بکش
تو خون مکش به دست عزیزم حنا که هست

گفتی مجال خدمتشان بعد از این دهم
از سر مرا تو باز مکن کربلا که هست

گفتی که بی تو سر نکنم خوب! نمی‌کنم
بعد از تو راه کوفه و شام بلا که هست

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ مهر ۹۷ ، ۱۶:۳۵
محمد رضا فکرجوان
پنجشنبه, ۲۲ شهریور ۱۳۹۷، ۰۵:۲۸ ب.ظ

بابا فدای گیسوی تو گیسوانم

السلام علیک یا رقیة بنت الحسین

از گیسوانم چند تایی مانده اما
آن هم برایم درد سر گشته خدایا

بابا گمان دارم که در این خانواده
من بیشتر از هر کسی رفتم به زهرا

بابا نگاهی کن ببین دشمن شکسته
هم بازو و هم سینه و هم پهلویم را

زجر حرامی بیشتر من را لگد زد
هر جا صدا کردم تورا با لفظ بابا

تو روی نیزه بودی و من پا به پایت
هر سو دویدم ای پدر با تاول پا

بابا فدای گیسوی تو گیسوانم
از بس کشیده موی من را بی توانم

یادش بخیر بابا زمانی معجرم بود
سنجاق یادگاری ات روی سرم بود

یادش بخیر من شاخه یاس تو بودم
بابا زمانی بر تنم برگ و برم بود

یادش بخیر پروانه ی ناز تو بودم
یادش بخیر روی تنم بال و پرم بود

تنها تماس بی خطر با گونه هایم
ردّ لبانت بود و دست مادرم بود

رفتی و اما ای پدر جای لگد بر
جسم ضعیف و دست و پای لاغرم بود

از بس زمین خوردم دگر پایم شکسته
بابا تمام استخوان هایم شکسته

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ شهریور ۹۷ ، ۱۷:۲۸
محمد رضا فکرجوان