آستان مطهر امامزاده سیدعبدالله

آقاسیاهپوش سنگر
مشخصات بلاگ
آستان مطهر امامزاده سیدعبدالله

ترویج فرهنگ و معارف قرآنی در قالبهای عبادی-سیاسی-اجتماعی-فرهنگی-و ....

پیام های کوتاه
برنامه های مسجد
فعالیت ها
نویسندگان

۱۵۲ مطلب با موضوع «عناوین :: پیام شهدا» ثبت شده است

چهارشنبه, ۸ دی ۱۳۹۵، ۰۳:۳۸ ب.ظ

شهیدی که نماز نمی خواند!

شهیدی که نماز نمی خواند!



توی گردان شایعه شده بود که نماز نمی‌خونه.
تااینکه وقتی دو نفری توی سنگر کمین، بیست‌وچهار ساعت مأمور شدیم، با چشم خودم دیدم که نماز نمی‌خواند.

 گفتم: «تو که واسه خاطر خدامی‌جنگی، حیف نیس نماز نمی‌خونی؟!»
 اشک توی چشم‌های قشنگش جمع شد، ولی با لبخند گفت: «می‌تونی نماز خوندن رو یادم بدی؟»

- یعنی بلد نیستی نماز بخونی؟
- نه تا حالا نخوندم

توی تاریک روشنای صبح، اولین نمازش را با من خواند. دو نفر بعدی با قایق پارویی آمدند و جای ما را گرفتند. سوار قایق شدیم تا برگردیم. پارو زدیم و هور را شکافتیم. هنوز مسافتی دور نشده بودیم که خمپاره‌ای توی آب خورد و پارو از دستش افتاد.

ترکش به قفسه سینه و زیر گردنش خورده بود، سرش را توی بغلم گرفتم.‌ با هر نفسی که می‌کشید خون گرم از کنار زخم سینه‌اش بیرون می‌زد. گردنش را روی دستم نگه داشته بودم ، ولی فایده‌ای نداشت. کاری از دستم ساخته نبود و فقط داشتم اسم خانم حضرت زهرا(س) را صدا می‌زدم.
آرام کف قایق خواباندمش و پارو را به دست گرفتم که دیدم به سختی انگشتش را حرکت داد و روی سینه‌اش صلیبی کشید و چشمش به آسمان خیره ماند.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ دی ۹۵ ، ۱۵:۳۸
محمد رضا فکرجوان
دوشنبه, ۶ دی ۱۳۹۵، ۰۳:۵۸ ب.ظ

عاشقان را سر شوریده به پیکر عجب است

عاشقان را سر شوریده به پیکر عجب است

 چند قدم بی سر حرکت کرد



سه روز قبل از شهادت، حجت اله جبهه بود که به او اطلاع دادند صاحب فرزند شده است. وقتی خبر را شنید حال دیگری داشت، عملیات هم شروع شده بود و دوست نداشت که در کنار بچه ها نباشد، اما با اصرار فرمانده اش، تصمیم گرفت برود و سری به پسرش بزند. یک روزه رفت و پسرش را دیده بود و وقتی برگشت 2 کیلو شیرینی خریده بود تا بچه ها پخش کند! شیرینی را که پخش کرد آماده شد تا برای پاتکی که در راه بود حرکت کند. قبل از رفتنش می گفت: این عملیات یک چیز دیگری است و نمی شود به این راحتی ها از خیرش گذشت و انگار از همه چیز اطلاع داشت.
دیدم که دارد به سمت دشمن می رود و سخت با آنها درگیر است، در همین حین گلوله ی توپی از سوی دشمن شلیک شد که مستقیم به سر حجت خورد، سر حجت به هوا پاشید و خون بود که از رگ های گلویش فوران می کرد، پیکر بی سر حجت همینطور چند قدم جلو رفت و در مقابل چشمان بهت زده ی ما به زمین افتاد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ دی ۹۵ ، ۱۵:۵۸
محمد رضا فکرجوان