خدا ناظر است
علاج چشم چرانی
جوانی نزد عالِمی امد و از او پرسید ک م جوان کم سن و سالی هستم غ اما ارزوهای بزرگی دارم و نمی توانم خود را از نگاه کردن به دختران باز دارم ؛ چاره ام چیست ؟ عالم ؛ کوزه ای پر از شیر به او داد و به او توصیه کرد که کوزه را به سلامت به جای معینی ببرد و هیچ چیز از محتوای کوزه را نریزد . او یکی از شاگردانش را به همراهی با آن جوان فرستاد و به او مأموریت داد که اگر این جوان شیر را ریخت ؛ اورا مورد تنبیه قرار دهد . جوان شیر را به سلامت به مقصد رساند و هیچ چیز از محتوای کوزه را نریخت . وقتی عالِم از او پرسید : چند دختر را در سر راهت دیدی ؟ جوان جواب داد : هیچ ؛ فقط به فکر آن بودم که شیر را نریزم تا مبادا در جلوی مردم کتک بخورم و در نزد مردم خوار و خفیف شوم . عالِم هم گفت : این حکایت انسان مؤمن است که همیشه خداوند را ناظر بر کارهایش می بیند و از روز قیامت و حساب و کتاب ؛ بیم دارد . خدایا ! آنچه خیر است در تقدیر ما مقرر فرما.