آستان مطهر امامزاده سیدعبدالله

آقاسیاهپوش سنگر
مشخصات بلاگ
آستان مطهر امامزاده سیدعبدالله

ترویج فرهنگ و معارف قرآنی در قالبهای عبادی-سیاسی-اجتماعی-فرهنگی-و ....

پیام های کوتاه
برنامه های مسجد
فعالیت ها
نویسندگان


روزی دید دو گربه باهم سخن میگفتند. یکی گفت
غذایی نداری که دارم از گرسنگی میمیرم . دومی گفت
،نه ، اما در این خانه خروسی هست که فردا میمیرد،
 آنگاه آن را میخوریم.
مرد شنید و گفت ؛ به خدا نمیگذارم
 خروسم را بخورید ،
 آنرا خواهم فروخت، و فردا صبح زود آنرا فروخت
گربه امد و از دیگری پرسید
آیا خروس مرد؟ گفت نه
، صاحبش فروختش
، اما ،
گوسفند نر آنها خواهد مرد و آن را خواهیم خورد.
صاحب منزل باز هم شنید و رفت گوسفند را فروخت.
گربه گرسنه آمد و پرسید
 ایا گوسفند مرد ؟
گفت : نه!
 صاحبش آن را فروخت.

اما

صاحب خانه خواهد مرد، و غذایی برای تسلی دهندگان خواهند گذاشت و ما هم از آن میخوریم!
مرد شنید و به شدت برآشفت
نزد پیامبر رفت
و گفت گربه ها میگویند امروز خواهم مرد! خواهش میکنم کاری بکن !
پیامبر پاسخ داد:  خداوند خروس را فدای تو کرد
 اما آنرا فروختی
، سپس گوسفند را فدای تو کرد آن را هم فروختی ،
 پس خود را برای وصیت و کفن و دفن آماده کن!
حکمت این داستان :
خداوند الطاف مخفی دارد، ما انسانها آن را درک نمی کنیم.
او بلا را از ما دور میکند ،
 و ما با نادانی خود آن را باز پس میخوانیم !!!!!
 پس بر ماست که امورمان را به او بسپاریم
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۰۵/۲۸
محمد رضا فکرجوان

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی