خوردن سیب و ازدواج با دختر کر و کور و شَل و لال*
خوردن سیب و ازدواج با دختر کر و کور و شَل و لال*
مشهور است که پدر مرحوم مقدس اردبیلی(مقدس اردبیلی از علمای بزرگ شیعه هست) در اوایل زندگی خود در کنار تبلیغ و ارشاد، به کار کشاورزی در روستای خود «نیار» اشتغال داشت . روزی در زمانی که مشغول زراعت بود، اتفاقا آب، سیبی را با خود آورد و ایشان هم آن را گرفته و خورد . بلافاصله با خود گفت این سیب برای که بود؟ و چرا آن را خوردم؟ کسی را در مزرعه به کار گمارد و از کنار آب برای پیدا کردن صاحب سیب به راه افتاد . پس از مدتی صاحب باغ را پیدا کرد و جریان را به او گفت . صاحب باغ که مرد روشن ضمیری بود، او را انسان خوبی یافت . به او گفت: آیا ازدواج کرده ای؟ گفت: خیر، ازدواج نکرده ام . صاحب باغ گفت: آب کشاورزی شما از توی همین باغ می گذرد و سیب هم مال درختان این باغ است و من آن را حلال نمی کنم . هر چه ایشان اصرار نمود و حتی خواست پول بدهد، قبول نکرد . گفت: با یک شرط حلال می کنم، دختری دارم اگر با آن دختر ازدواج کنید که البته هم کور است، هم کر است و هم شَل، حلال می کنم .
پدر مرحوم مقدس اردبیلی ناگزیر قبول نمود . صاحب باغ او را به خانه خود برد، مجلس جشن عروسی برقرار کرد . ایشان به حجله روانه شد . وقتی تازه داماد، نوعروس را در نهایت کمال و زیبایی دید، پدر عروس را خواست و از او پرسید: شما که گفتید دختر من کور و کر و شل است، این دختر آن چنان نیست؟ پدر دختر اظهار داشت: این که گفتم دختر من کر است چون غیبت کسی را نشنیده است . کور است چون با دیده خود به نامحرمی ننگریسته است . شَل است چون بدون اجازه پدر و مادرش از خانه بیرون نرفته است(دقیقا مثل دخترهای امروزی😜) . شیخ محمد اردبیلی همسر خود را برداشته و پیش پدر و مادر خود به نیار آورد . باید نتیجه چنین پدری، شخصی چون مرحوم مقدس اردبیلی هم باشد.
(منبع: کتاب سرمایه سعادت و نجات با اندکی تفاوت )