آستان مطهر امامزاده سیدعبدالله

آقاسیاهپوش سنگر
مشخصات بلاگ
آستان مطهر امامزاده سیدعبدالله

ترویج فرهنگ و معارف قرآنی در قالبهای عبادی-سیاسی-اجتماعی-فرهنگی-و ....

پیام های کوتاه
برنامه های مسجد
فعالیت ها
نویسندگان
جمعه, ۱۳ شهریور ۱۳۹۴، ۱۱:۳۴ ق.ظ

چه نعمتی است مادر

چه نعمتی است مادر

پسره به مادرش گفت با این قیافه ترسناکت چرا اومدی مدرسه؟
مادر گفت غذاتو نبرده بودی ،نمیخواستم گرسنه بمونی.پسر گفت ای کاش نمیومدی تا باعث خجالت و شرمندگی من نشی...
 همیشه از چهره مادرش با یک چشم خجالت میکشید.. چندسال بعد پسر در یه شهر دیگه دانشگاه قبول شد و همون جا کار پیدا کرد و ازدواج کرد و بچه دار شد.
خبر به گوش مادر رسید .
مادر گفت بیا تا عروس و نوه هامو ببینم.اما پسر میترسید که زنش و بچش از دیدن پیرزن یه چشم بترسن.. چند سال بعد به پسره خبر دادن مادرت مرده ..
وقتی رسید مادر رو دفن کرده بودن و فقط یه یادداشت از طرف مادرش واسش مونده بود :
پسره عزیزم وقتی 6سالت بود تو یه تصادف یه چشمتو از دست دادی ،اون موقع من 26سالم بود و در اوج زیبایی بودم و بعنوان یه مادر نمیتونستم ببینم پسرم یه چشمشو از دست داده ؛ واسه همین یه چشممو به پاره تنم دادم ،تا مبادا بعدا با ناراحتی زندگی کنی پسرم .مواظب چشم مادرت باش .. اشک در چشمهای پسر جمع شد..
ولی چه دیر...

                                                   آری قدر داشته هایت را بدان

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۰۶/۱۳
محمد رضا فکرجوان

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی