عیسی و زارع(امید)
گویند حضرت (عیسی بن مریم ) علیه السلام نشسته بود و نگاه می کرد به مرد زارعی که بیل در دست داشت و مشغول کندن زمین بود .
حضرت عرض کرد : خدایا آرزو و امید را از زارع دور گردان . ناگهان زارع بیل را به یک سو انداخت و در گوشه ای نشست .
عیسی
علیه السلام عرض کرد : خدایا آرزو را به او بازگردان . زارع حرکت کرد و
مشغول زارع شد . عیسی علیه السلام از زارع سو ال نمود : چرا چنین کردی ؟
گفت : با خود گفتم تو مردی هستی که عمرت به پایان رسیده ، تا به کی بکار
کردن مشغولی ، بیل را به یک طرف انداخته و در گوشه ای نشستم .
بعد از لحظاتی با خود گفتم : چرا کار نمی کنی و حال آنکه هنوز جان داری و به معاش نیازمندی ، پس بکار مشغول شدم