من از جبابره نیستم
روزى
یک عرب بیابانى خدمت پیامبر اکرم صلى اللّه علیه و آله آمد و حاجتى داشت
وقتى که جلو آمد روى حساب آن چیزهایى که شنیده بود ابهت پیامبر اکرم صلى
اللّه علیه و آله او را گرفت و زبانش به لکنت افتاد!
پیغمبر صلى اللّه علیه و آله ناراحت شدند و سؤ ال کردند:
آیا از دیدن من زبانت به لکنت افتاد؟
سپش
پیامبر صلى اللّه علیه و آله او را در بغل گرفتند و بطورى فشردند که بدنش ،
بدن پیغمبر صلى اللّه علیه و آله را لمس نماید، آنگاه فرمودند: آسان بگیر
از چه مى ترسى ؟ من از جبابره نیستم . من پسر آن زنى هستم که با دست خودش
از پستان گوسفند شیر مى دوشید، من مثل برادر شما هستم . ((هر چه مى خواهد دل تنگت بگو))
اینجاست که مى بینیم آن قدرت و نفوذ و توسعه و امکانات یک ذره نتوانسته است در روح پیغمبر اکرم صلى اللّه علیه و آله تاءثیر بگذارد. پیغمبر و على ، مقامشان خیلى بالاتر از این حرفهاست . بایستى سراغ سلمانها، ابى ذرها، عمارها، اویس قرنى ها و صدها نفر دیگر از اینها برویم و یا قدرى به جلوتر بیائیم سراغ شیخ انصارى برویم
سیره نبوى ، ص 29