گمنام موند و بی نشون
گمنام موند و بی نشون
دفعه آخر که اومد مرخّصی، حال و هواش فرق کرده بود.
انگار میدونست آخرین دیدارمونه. خواست حرف بزنه، اشک توی چشماش حلقه بست. با چشم گریون گفت:
دوست دارم گمنام باشم، دلم میخواد قبرم مثل حضرت زهرا (س) مخفی باشه.
°
دست آخر هم به آرزوش رسید. هنوزم که هنوزه جنازش پیدا نشده؛ گمنام موند و بی نشون...
#شهید_عباس_سلطانی
تولّد: 1344
شهادت: 1365/04
کربلای 4 - جزیره امّ الرصاص