جهیزیه "عروس" یک چیز کم دارد!
جهیزیه "عروس" یک چیز کم دارد!
جهیزیه ی فاطمه حاضر شده بود. یک عکس قاب گرفته از بابای شهیدش را هم آوردم. دادم دست فاطمه. گفتم: بیا مادر! اینو بگذار روی وسایلت.
به شوخی ادامه دادم: «بالاخره پدرت هم باید وسایلت رو ببینه که اگر چیزی کم و کسری داری برات بیاره.»
شب
عبدالحسین را خواب دیدم. گویی از آسمان آمده بود؛ با ظاهری آراسته و چهره ی
روشن و نورانی. یک پارچ خالی تو دستش بود. داد بهم. با خنده گفت: «این رو
هم بگذار روی جهیزیه ی فاطمه.»
فردا رفتیم سراغ جهیزیه. دیدیم همه چیز خریدهایم، غیراز پارچ!
(راوی: همسر شهید عبدالحسین برونسی)