دوشنبه, ۱۸ مرداد ۱۳۹۵، ۰۴:۱۷ ب.ظ
مقبولیت و مشروعیت در پذیرش اسلام در قالب طرح شبهه
سؤال و طرح شبهه :
آیا ایدئولوژی اسلام آنقدر ارزش مردمی نداشت که سخن پیامبر (ص) مبنی بر امامت امام علی (ع) را پس از چندین ماه به فراموشی بسپرند و با غیر او بیعت کنند ؟! آیا این نشان نمیدهد اسلام حتی در بین خود یاران پیامبر و مردم مسلمان دارای عدم مقبولیت بوده است؟
پاسخ :
به طور قطع نزد آن مردم ، چنان ارزشی نداشته است ، چنانکه مردمان (حتی مسلمانان) امروز نیز به ارزش اسلام (از جمله ارزش ولایت و امامت) پی نبردهاند و تازه "بیداری اسلامی" آغاز شده است و هنوز امکان مصادره و ایجاد انحراف در آن بسیار است . مگر نه این است که بسیاری از مسلمانان و حتی شیعیان ، خودباخته ی ارزشهای غربی هستند ؟! گاهی در قالب طرح سؤال و یا شبهه ، اصولی فرض و القا میگردد که خود آن اصل غلط است ، مانند همین سؤال که در آن "مقبولیت" بین مردم ، اصلی برای "ارزش" قلمداد شده است ! میپرسد : «آیا ارزش نداشت که مقبول نیفتاد؟» . یعنی ملاک و محک سنجش "ارزش" در این بحث ، "مقبولیت" قرار گرفته است که خب خطاست . البته این سؤال بسیار خوب طرح شده ، چرا که میپرسد : « آیا نزد آن مردم ، این ارزش را نداشت» ، اما چون سؤالات مشابه بدون قید "زمانی یا گروهی" مطرح میباشد ، لازم است بحث را از ریشه مطرح نماییم.
ارزش ، مشروعیت و مقبولیت:
مشروعیت (قانونی بودن به لحاظ حکم عقل ، علم و وحی) ، با مقبولیت (مورد نظر و اقبال مردم) بودن ، بسیار متفاوت است . نه تنها در مباحث دینی و یا تاریخی ، بلکه در مسائل روز نیز میتوانید در جوامع گوناگون ، با مصادیق زیادی مواجه گردید که "مقبول" هستند ، اما "مشروع" نیستند ، مانند "شرابخواری" در برخی از جوامع ، که خودشان هم میدانند به لحاظ وحی ، عقل ، علم و تجربه ی روزمره ، زیانهای بسیاری دارد ، اما از نظر آن مردم "مقبول" واقع شده است ! و همینطور به مصادیق بسیاری میتوانید توجه کنید که "مشروع" هستند ، اما مقبول نیستند ؛ مانند "حذف ربا" از سیستم بانکی در دنیا.
پس ، ملاک سنجش "ارزش و متقابلاً ضد ارزش" ، همان مشروعیت است ، نه مقبولیت بین مردم.
چند مثال:
1 انبیای الهی ، همه "مشروع" بودند ، اما هیچ کدام [دست کم در آغاز بعثت ، و بسیاری تا پایان عمر خود (مانند حضرت نوح ع)] ، "مقبول" عام و خاص نبودند ، چرا که همگان [از رهبران و حکام گرفته تا مردم عوام] مشرک بودند و هیچ مایل نبودند که دست از خرافات و آداب جاهلی خود دست بردارند.
2تمامی قیام کنندگان علیه ظلم در طول تاریخ ، مشروع بودند ، اما همه آنها مقبول نبودند . مانند سیدالشهداء ، امام حسین (ع) که از جمع کثیر مسلمانان، فقط یکصد و چند نفر زن، مرد و کودک ایشان را همراهی کردند.
3قوانین ، احکام ، آداب و سنن بسیاری وجود دارند که در یک جامعه ی بزرگ یا کوچک ، مشروعیت دارند ، اما مقبولیت ندارند و یا بالعکس ؛ حتی ممکن است که در یک جامعه ی بزرگ ، قانونی یا کاری یا رفتاری مشروعیت یا مقبولیت یافته باشد ، اما در درون همان جامعه ، جوامع کوچکتری باشند که آن را مشروع یا مقبول ندانند ؛ مثل جامعه امریکا که به طور کلی قانون "اعدام" را ملغی کرده است ، اما در برخی از ایالتهای آن ، این قانون همچنان پابرجاست.
پایان دموکراسی:
باید بدانیم که در جهان غرب ، "فلسفه" ، تابع "قدرت" است ! تا آنجا که لازم بود ، شعار دموکراسی سر دادند و "مقبولیت" بین اکثریت را ملاک و میزان برای سنجش "مشروعیت" قلمداد کردند ، اما امروزه که این معنا مغایر با اهداف "جهانی سازی" و حتی حکومت داخلی آنها شمرده میشود ، آن را نقد و نفی میکنند ! لذا در "نئو لیبرالیسم" به این سمت میروند که دموکراسی و مقبولیت ، ملاک نیست ، چرا که اکثریت مردم نمیدانند ، پس نخبگان باید حکومت را در ست داشته باشند و مردم را به سوی منافعشان (به اصطلاح) هدایت کنند.
ایمان مردم در صدر اسلام :
در صدر اسلام ، کفار و مشرکین [اعم از حکام و تابعین آنها] ، تا آنجا که توانستند ، علیه پیامبر اکرم (ص) و محدود مؤمنان و پیروان ایشان ، مبارزه کردند . از تکفیر ، به انزوا کشاندن ، مسخره کردن ، ضد تبلیغ ، تحریم اقتصادی در شعب ابیطالب ... تا تحمیل حدود شصت جنگ ، در طی چند سال کوتاه . اما در هر دوره و برهه ، پس از شکست و ازدیاد گرایش مردمی ، "تسلیم" شدند ؛ از این رو ، هنگامی که نزد ایشان آمده و ادعای "ایمان" کردند ، وحی آمد که بگو شما ایمان نیاوردید ، بلکه فقط "اسلام" آوردید ؛ یعنی فعلاً فقط تسلیم شدهاید ؛ (الحجرات، 14) ؛ از این رو ، تردیدی نیست که اگر چه کثرت مسلمانان بسیار شده بود ، اما "ایمان" اکثریت آنان بسیار ضعیف بود و همیشه و در هر عصری ، تعداد "ایمان آورندگان" کم است ، اگر چه تعداد "اسلام آورندگان" و تسلیم شدگان بسیار باشد.
آفت ضعف ایمان :
از جمله آفات ضعف ایمان ، حتی پس از اسلام و تسلیم ، این است که به محض ایجاد تغییر در شرایط ،
مواضع افراد و جامعه نیز متحول میگردد و فقط خواص میمانند ؛ و البته اگر این خواص نیز متغیر گردند ، توده های مردمی را به دنبال خود خواهند کشاند . پس ، مردم (اکثریت) ، ایمان راسخی نداشتند ، بلکه فقط تسلیم پیامبر اکرم (ص) شده بودند ، لذا هیچ الزامی برای خود نمیدیدند که در تداوم ، تسلیم امیرالمؤمنین (ع) نیز بشوند ، هر چند که بیعت کرده بودند.
♦️ضمانت اجرای عهود:
ضمانت اجرای "عهدها یا بعیت ها و یا به تعبیر دیگری قول و قرارها" ، یا "ایمان" است و یا "زور = قدرت".
مثال:
برای کسی که به اصول و ارزشهایی پایبند است و "ایمان" دارد ، زور و قوای قهریه لازم نیست ، او حتی اگر به کودک خود وعده دهد که امشب با تو بازی میکنم ، یا آخر هفته تو را به گردش میبرم ، اینکار را خواهد کرد ، چه رسد به عهدی که با خدای سبحان یا رسول او و یا اولیا و اوصیای او (صلوات الله علهیم اجمعین) بسته است . چرا این قدر بر انجام "نذر" تأکید شده است ؟ چرا وفای به عهد ، از صفات "مؤمنین" برشمرده شده است؟ (المؤمنون، 8) ؛ اما جایی که ایمان نباشد و یا ضعیف باشد ، زور (قدرت) در انجام تعهد و یا نقض آن کارساز است ، به عنوان مثال : آمریکا و انگلیس ، با کشورها و دولتهای متفاوت و یا حتی در سازمان ملل و ... ، تعهداتی میکنند ، اما انجام نمیدهند (مثل 1+5 که مشهود همگان است) . بدیهی است که اگر زور و قدرت داشته باشیم و خود را ضعیف نشان ندهیم ، نمیتوانند نقض عهد کنند و اگر نداشته باشیم یا خود را ضعیف نشان دهیم ، حتی حمله نظامی نیز میکنند.
بازگشت به گذشته (ارتجاع):
وقتی "ایمان" ضعیف بود و مواضع فقط بر اساس "اسلام = تسلیم" اتخاذ شد ، به محض رفع ضرورت و اجبار در تسلیم ، انسان و یا جوامع، به باورها ، آداب و رسوم گذشته ی خود بر میگردند ؛ چنان که خداوند متعال برای مسلمانان یک سؤال اساسی طرح میکند مبنی بر اینکه اگر این رسول (ص) [که بالاخره از دنیا خواهد رفت] از میان شما برود ، چه خواهید کرد ؟ آیا به گذشته بر میگردید؟! (آل عمران ، 144)
♦️باورهای گذشتگان تغییری نیافته است:
ایمان به توحید و معاد و بالتبع نبوت و امامت ، قلب را منقلب میکند و اگر ایمان نباشد و فقط تسلیم باشد ، قلب پس از رفع ضرورت یا تغییر شرایط ، دوباره منقلب شده و به عقب بر میگردد . اما نباید گمان کرد که بازگشت به عقب (ارتجاع) ، در مباحث نظری و اعتقادی ، مانند تکنولوژی میباشد . پس مقصود از به عقب بازگشتن این نیست که مثلاً انسان خودرو و هواپیما را رها کرده و با اسب و الاغ و شتر سفر مینماید ، بلکه به لحاظ "گرایش"ها ، به باورها و سمبلها گذشته (اسلاف) بر میگردد . اگر "ایمان به اسلام" نباشد ، باورهای گذشتگان تا کنون ، همه عین هم میباشد ، یعنی یا قومیت ملاک میشود ، یا احزاب ، یا شخصیتها و یا در نهایت شهوات.
♦️سقیفه:
با رحلت پیامبر اکرم (ص) ، چند نفر از خواص ، سریعاً به گذشته بازگشتند و با محور و ملاک قرار دادن و مشروعیت بخشیدن به «قومیت و شیخوخیت» ، سقیفه را تشکیل دادند تا حکومت را به قبضه ی خود درآورند . اکثریت مردم نیز که هنوز "ایمان" به قلب آنها راه نیافته بود ، قوم گرا و شخص گرا بودند ، مضافاً بر اینکه به رغم اسلام آوردنشان ، بغض امیرالمؤمنین (ع) را (به خاطر جنگها و کشته شدن پدران ، همسران و فرزندان کافر و ظالمشان) را در دل داشتند ، لذا سریعاً با بزرگان قوم خود بیعت کردند و امیرالمؤمنین (ع) ، شرایط لازم برای حکومت را که از جمله آنها ، مقبولیتِ پس از مشروعیت بود ، از دست دادند . پس ، نزد آنان ، گرایشهای جاهلی بیشتر اهمیت داشت تا ایمان، اسلام و عهد با رسول الله (ص).
۹۵/۰۵/۱۸