شاید دیگه فرصت نباشه!!
اومد پیشم گفت: خیلی دلم گرفته.
روضه میخونی؟شاید دیگه فرصت نباشه!!
گفتم: برو شب عملیاته! خیلی کار دارم!! رفت و با دوستش برگشت! اصرار که فقط چند دقیقه!! خواهش میکنم. 3تایی نشستیم
گفتم:چه روضه ای؟
گفت:دلم هوای عباس کرده! منم شروع کردم!
ای اهل حرم میر علمدار نیامد.علمدار نیامد!
سقای حرم سید و سالار نیامد.علمدار نیامد!
کلی وقت با همین2بیت #گریه کردند.رهاشون کردم ب حال خودشون!
عملیات با رمز یا_ابالفضل_العباس شروع شد. بیسیم زدم وضعیتشو بپرسم.
گفتند:چند لحظه قبل شهید شد با دست_بریده و نارنجک به دست !