يكشنبه, ۱۴ شهریور ۱۳۹۵، ۱۱:۴۲ ق.ظ
دم عیسوی
دم عیسوی
روز
فوت مرحوم نخودکی ، زنی مسیحی در مسیر جنازه به سر و سینه خود می زد و
شیون می کرد. گفتم: مگر تو مسیحی نیستی؟ آخر این مرد، روحانی مسلمانان است .
گفت: این دو دخترم که با من هستند، چندی قبل، به مرضی دچار شدند که هر چه مداوا کردیم سود نداد . حتی
پزشکان بیمارستان آمریکائی نیز این دو را جواب کردند. باری رفته رفته،
بیماریشان سخت تر شد و به حال نزع افتادند. همسایه ما زنی مسلمان بود، چون
حال پریشان مرا دید، گفت: برای شفای بیماران خود، به قریه نخودک برو و از
حاج شیخ حسنعلی اصفهانی که دم عیسوی دارد کمک بخواه . بیا
چادر مرا بر سر کن و به آنجا برو از روی استیصال چادر او را بر سر کردم و
پرسان پرسان به آن ده که محل سکونت حاج شیخ بود رسیدم، دیدم که جلو در خانه
نشسته و گروهی از حاجتمندان، اطرافش را گرفته اند . من هم بدون آنکه مذهب خود را اظهار کنم، پریشانی خود را عرضه نمودم. فرمودند : این دو انجیر را بگیر و به آن زن همسایه که مسلمان است بده تا با وضو آنها را به دختران تو بخوراند . گفتم: قادر به خوردن چیزی نیستند. فرمودند : در آب حل کنند و به ایشان بدهند . به شهر بازگشتم و انجیرها را به آن زن مسلمان دادم و او نیز وضو بساخت و آنها را در آب حل کرد و در دهان دختران بیمار من ریخت . ناگهان پس از چند دقیقه چشم گشودند و شفا یافتند. آری چنین مردی از میان ما رفته است .
منبع: کتاب نشان از بی نشانها
۹۵/۰۶/۱۴