شوهرمه، عشقمه، دوسش دارم
شوهرمه، عشقمه، دوسش دارم
تو بیمارستان که بودیم
یه جانباز رو آوردن, موجی بود . ۲۰ سال با این درد زندگی کرده بود بستری که
شد همسرش نشست کنارش و شروع کرد به گریه کردن
پرستار پرسید چی شده ؟
با صورتی کبود و تنی رنجور پرسید:
نمیشه خودم تو خونه مراقبش باشم؟
پرستار گفت : باز حالش بد بشه کتکت بزنه چیکار میکنی؟
در حالیکه چشمش به همسرش بود جواب داد :
خوب منو بزنه بهتر از اینه که خودشو بزنه
شوهرمه عشقمه دوسش دارم.
از پنجره به بیرون نگاه کردم
آسمون هم تاب شنیدن نداشت
شروع کرد به باریدن…