فقط پاس بده به من
فقط پاس بده به من
وقتی پا به این دنیا گذاشتیم به ما گفتند باید بازی کنید.
گفتیم با کی ؟؟
گفتند : با دنیا
تا خواستیم بپرسیم بازیِ چی؟! ، سوت آغاز بازی رو زدن! ...
فقط فهمیدم "خــدا" تو تیم ماست …
بازی شروع شد و دنیا پشت سر هم به ما گل میزد.
ولی نمیدونم چرا هر وقت به نتیجه نگاه میکردم، امتیازها برابر بود.
تو همین فکر بودم که خدا زد به پشتم، خندید و گفت:
نگران نباش تو وقت اضافه میبریم؛ حالا بازی کن!
گفتم آخه چطوری؟؟!
بازم خندید و گفت :
خیلی ساده ... فقط پاس بده به من،
باقیش با من ...
پس الهی به امید تو