آستان مطهر امامزاده سیدعبدالله

آقاسیاهپوش سنگر
مشخصات بلاگ
آستان مطهر امامزاده سیدعبدالله

ترویج فرهنگ و معارف قرآنی در قالبهای عبادی-سیاسی-اجتماعی-فرهنگی-و ....

پیام های کوتاه
برنامه های مسجد
فعالیت ها
نویسندگان
پنجشنبه, ۲۵ آذر ۱۳۹۵، ۰۴:۱۰ ب.ظ

شهید حامد کوچک زاده

شهید حامد کوچک زاده

 
رفت خانه ی فرشته (خواهر) تا با او خداحافظی کند وقتی که می خواست برود فرشته گل نرگس ریخت توی آب بعد هم پشت سرش رفت بیرون تا از زیر قـــرآن ردش کند حامد گفت: این گل رو چرا الان پر پر کردی ؟ میذاشتی به وقتش.... فرشته اخم هایش را جمع کرد یک مقدار حامد را چپ چپ نگاه کرد و گفت: من این گل رو پر پر نکردم فقط توی آب ریختم که اسم نرگس دنبالت باشه وقتی حامد این حرف را زد سمیه با ناراحتی رفت توی ماشین نشست
فرشته گفت:
ما که حریفت نشدیم اما برو خدا به همرات ، تو رو دست خدا و بعدش به حضرت زینب (س) می سپارم...
چند لحظه ای نگذشته بود که دوباره در خانه را زدند ، فرشته با خودش فکر کرد که شاید همسایه ها باشند اما دید حامد پشت در است ...
پس چرا برگشتی؟
آبجی از دست من ناراحتی؟
نه ... برای چی ناراحت باشم
به خاطر اینکه گفتم چرا گل ها رو پر پر کردی...
من ناراحت نشدم اما تو با این حرفات منو ترسوندی.
حامـــد عذر خواهی کرد و پیشانی فرشته را بوسید و خداحافظی کرد .

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۰۹/۲۵
محمد رضا فکرجوان

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی