از خدا حساب ببر !
از خدا حساب ببر !
یک روز در خانه با پسرم مشغول توپ بازی بودم ، که وقت اذان شد .
به او گفتم : خب ، الان اذان گفتند ، باید بروم نماز بخوانم .
_ ای بابا ؛ بیا ادامه بدهیم !
_ نه دیگه ، الان اذان شده باید بروم نمازم را بخوانم .
بعد می آیم ادامه می دهیم .
_ من هم بیایم ؟!
_ نمی دانم ، اگر می خواهی بیا !
_ آخه الان برایم سخت است نماز بخوانم ، بازی شیرین است .
_ اتفاقا من هم برایم سخت است . من هم بازی برایم شیرین است .
ولی چون خدا خواسته ، باید بگویم چشم .
_ واقعا برای تو هم سخت است ؟
_ بله !
_ اگر برایت سخت است ، پس چرا الان می خواهی بروی نماز بخوانی ؟
_ تا آدم کار سخت نکند که آدم نمی شود . می خواهم آدم شوم .
_ پس من هم می آیم نماز بخوانم .
تمام شد ؛ ما دیگر در خانه به کسی نگفتیم نماز بخوان .
باید درک کنی که خدا می خواهد با نماز حال تو را بگیرد .
حال خودت را بده به خدا ، بگو قبولت دارم !
می خواهد بزند ؟ بگذار بزند .
مگر نماز چقدر سختی دارد ؟
مگر به موقع بلند شدن و نماز خواندن چقدر سختی دارد ؟
مگر از نماز دزدی نکردن چقدر سختی دارد ؟
مگر چقدر سخت است که آدم به اندازه کافی برای نماز وقت بگذارد؟
نگو " عجله دارم " کجا می خواهی بروی ؟
همه رزق و روزی و منافعت دست خداست ! از خدا حساب ببر !
الٰهـی وَ رَبّے مَنْ لے غَــیْرُکَ.