پاملاهریمن ((پرماجراترین زن ثروتمند اروپا))
پاملاهریمن ((پرماجراترین زن ثروتمند اروپا))
پرماجراترین زن ثروتمند اروپا
که به سنگدلی و عشق به پول و قدرت شهرت داشت. سرانجام در سن 76 سالگی،
هنگام شنا در استخر یک هتل مجلل در فرانسه دچار سکته مغزی شد و بدین ترتیب
زندگی افسانه ای وی با جاگذاشتن صدها میلیون دلار ارثیه، پایان رسید.
زمانی
که او دختر جوانی بود، ابتدا به عقد پسر «وینستون چرچیل» نخست وزیر پیشین
انگلستان در آمد و سپس در جریان ازدواج با مردان مشهور دیگر و طلاق از
آنان، ثروتی هنگفت و افسا نه ای به چنگ آورد. «پاملاهریمن» دختر یک لرد
انگلیسی از خانودهای اشرافی بود. «پاملا» در قصر مجللی بزرگ شد که پنجاه
اتاقی و 22 خدمتکار داشت.
اما پدر، همه دارائی خود
را در حادثه ای از دست داد و چنان تهیدست گشت که حتی نمی توانست پول تحصیل
او را فراهم کند. «پاملا» مجبور شد هم کار کند و هم به تحصیل ادامه دهد.
مدتی بعد او «راندولف چیرچیل» پسر چرچیل معروف آشنا شد و توانست راه خود را
به سوی قدرت باز کند. چرچیل جوان که افسر ارتش بود، پیش از رفتن به جنگ
جهانی با «پاملا» ازدواج کرد.
نخستین فرزندشان بعد
از یک سال بدنیا آمد، سه ماه پس از عزیمت چیرچیل جوان به جبهه جنگدر مصر،
«پاملا» یا یک دیپلمات آمریکایی به نام «اورال هیمین» آشنا شد و با او، که
زن وفرزند داشت، قرار ازدواج گذاشت، چون این مرد، وارث یک شبکه بزرگ راه
آهن در آمریکا بود. همسر هریمن وقتی به این راز پی برد، به دیدن رقیبش یعنی
«پاملا» رفت، در این دیدار، قرار شد او سالانه مبلغ 250 هزار دلار به
«پاملا» بدهد تا دست از سر شوهرش بردارد! در پایان جنگ جهانی، «پاملا» از
شوهرش راندولف چیرچل طلاق گرفت و عازم پاریس شد.
در
آن جا، با مرد ثروتمندی که سهامدار عمده مرکز اقتصادی آمریکا بود، ازدواج
کرد. این وصلت یازده سال طول کشید، تا آن که شوهر وی با برجا گذاشتن ثروت
قابل توجهی برای او، در گذشت. پنج ماه بعد در سن 51 سالگی «پاملا» مجدداً
به سراغ هریمن 79 ساله رفت و با هم ازدواج کرد. با این ازدواج، راه برای
رسیدن به قدرت سیاسی برای «پاملا» باز شد. تا این که سال پیش، هریمن پیر هم
مرد و مبلغ 115 میلیون دلار ارثیه برای «پاملا»برجای گذاشت.« پاملا» در
جریان انتخابات ریاست جمهوری به نفع کلینتون به فعالیت پرداخت و کلینتون
نیز پس از پیروزی، او را به عنوان سفیر آمریکا در فرانسه برگزید. این زن
ماجراجو، که با بی بند و باریهایش در ثروت و قدرت بود، غافل از مکافات عمل،
سرانجام در تنهایی و انزوا مرد. وی پیش از مرگ وصیت کرد که پیش از نیمی از
ثروت باد آورده اش را به رفتگر محله و مامور پست و زنی از خانواده متوسط
که در خیابان با هم سلام و احوالپرسی داشتند، ببخشد! «پاملا» پیش از مرگ،
گفت: این همه ثروت، ذره ای خوشبختی برایم نیاورد. من هر چه می خواستم، به
دست می آوردم و باز احساس می کردم که چقدر بدبختم، چون بی نیازی، باعث مرگ
آرزوهاست. ای کاش زن یک زوستایی فقیر بودم و در کلبه ای محقر احساس خوشبختی
می کردم. ای کاش همه ثروتم را می دادم تا به این آرزو برسم!
گذر گاه عبرت، ص101