لبخند بزن رزمنده
لبخند بزن رزمنده
فرمانده گردانمون شهید«حاج علی باقری» نیم ساعت در مورد سکوت در شب حرف زد : برادرا هیچ صدائی نباید از شما شنیده بشه ! سکوت...سکوت....سکوت . کوچکترین صدا می تونه سرنوشت یک عملیات رو عوض کنه. باید سکوت رو تمرین کنیم.گردان در یک ستون به حرکت در آمد و ما همه مواظب بودیم صدای پاهایمان هم شنیده نشود...که در سکوت و تاریکی مرگبار شب ناگهان فریادی از عمق وجود همه ما را میخکوب کرد
آقای اسحاقیان بود مرد ساده دلی که خیلی دوست داشتنی بود :در تاریکی قبر علی بفریادت برسه بلند صلوات بفرستهمه بچه مانده بودند صلوات بفرستن؟!بخندند؟! بعضی ها اجابت کرده و بلند صلوات فرستادندو بعضی ها هم آرام
اما حاج علی عصبانی فریاد کشید:بابا سکوت... سکوت... سکوت....
و باز سکوت بود که بر ستون حاکم شد و در تاریکی به پیش می رفت که،این بار با صدائی به مراتب بلندتر فریاد کشید:👈لال از دنیا نری بلند صلوات بفرست .وباز ما مانده بودیم چه کنیم ...
حاج علی باقری دوباره عصبانی تر ...هنوز حرفهای حاج علی تمام نشده بود که فریاد اسحاقیان بلند شد: سلامتی فرماندهان اسلام سوم صلوات رو بلندتر ...