نشانہ ے قبولے توبہ ام شهادتم میباشد...
نشانہ ے قبولے توبہ ام شهادتم میباشد...
شهید عدنان سابوتہ عاشق پا برهنۂ جبهہ ها
شهید عدنان سابوته ، پابرهنه میدوید، پابرهنه میگشت و تاول پاهایش، تاوان عشق عدنان بود... شبها همسنگران همنشین او مےشدند، عدنان دعاے توسل میخواند، بچهها گریہ میڪردند، او در میان همرزمانش همچون ماه میتابید و بچهها منور میشدند و خاڪریز، بهشت... تا یڪے شهید میشد. پاهاے عدنان با خاڪریزها مأنوس بود با خاڪ بهشت هم؛ چه ڪسے زخمهایش را مے شمرد؟ چه ڪسے رنجهایش را میدانست؟ما
حس خود را مرور میڪیم، بر مرمر لطیف ڪنگرهها راه میرویم، به دیوارهاے
موازے تڪیه میدهیم، مواظبیم گلها خشڪ نشوند و برگ ها نریزند، از این سیاره
به آن سیاره، شبها دخیل مےبندیم، به نیت آفتاب غایب دامن ،دامن ستاره
مےچینیم و به پایت مے ریزیم بر تاولهایت.بعضے مےگویند ایلام سردار ندارد!!! آیا دروغ بود آن همه دویدن؟ آیا تاولهاے عدنان شهادت نخواهند داد؟!دریغا! هیچ شاعرے برای پاهایش شعر نگفت تا ڪلمات گریہ ڪنند، افسوس ڪه قلمها براے پاهایش چیزی ننوشتند. پاهاے تاولزده عدنان یڪے از هزاران گنج دفاع مقدس است ڪہ بعد از گذشت سالها هنوز استخراج نشده است. شهید سابوتہ در جبهہ ها پابرهنہ میدوید و پا برهنہ میجنگید تا ڪفاره ے گناهانش باشد و میگفت:نشانہ اے قبولے توبہ ام شهادتم میباشد...