نیکیهای خود را با منت باطل نکنید
نیکیهای خود را با منت باطل نکنید
اربابی یکی را کُشت و زندانی شد. و حکم بر مرگ و قصاص او صادر شد . شب قبل از اعدامش، غلامش از بیرون زندان، تونلی به داخل زندان زد و نیمه شب او را از زندان فراری داد . اسبی
برایش مهیا کرد و اسب خود سوار شد. اندکی از شهر دور شدند، غلام به ارباب
گفت: ارباب تصور کن الان اگر من نبودم تو را برای نوشتن وصیتت در زندان
آماده میکردند. ارباب گفت: سپاسگزارم بدان جبران میکنم. نزدیک طلوع شد، غلام گفت: ارباب تصور کن چه حالی داشتی الان من نبودم، داشتی با خانوادهات و فرزندانت وداع میکردی؟ارباب گفت: سپاسگزارم، جبران می کنم.اندکی رفتند ، تا غلام خواست بار دیگر دهان باز کند، ارباب گفت تو برو .
من میروم خود را تسلیم کنم. من اگر اعدام شوم یک بار خواهم مرد ولی اگر
زنده بمانم با منتی که تو بر سرم می گذاری، هر روز پیش چشم تو هزاران بار
مرده و زنده خواهم شد . ارباب برگشت و خود را یک بار تسلیم مرگ کرد .
قرآن کریم:
لا تبطلوا صدقاتکم بالمن والاذی
هرگز نیکیهای خود را با منت باطل نکنید.