چهارشنبه, ۲۵ مرداد ۱۳۹۶، ۰۵:۱۷ ب.ظ
آقا ببین به پای شما سر گذاشتم
آقا ببین به پای شما سر گذاشتم
من را ببخش،هدیه ی دیگر نداشتم
《این هدیه را اگر نپذیری کجا برم؟》
حالا چه قدر مثل تو شد جسم بی سرم
آخر شدم فدایی زینب ، فدای تو
تکرار شد برای سرم کربلای تو
سر داده ام که سر بگذارم به پایتان
باشم علیِّ اکبر دیگر برایتان
اینجا دوباره محشر کبرای دیگر است
این مقتلی که روضه ی آن هم مصوّر است
اینجا زبان شعر و قلم لال میشود
تکرارجسم و بی سر و گودال میشود
****
بغضی شکفته از غم تو،مانده در گلو
آه ای شهید،دیگر از این ماجرا مگو
چشمان تو خودش همه را میکند بیان
گنگ است در بیان نگاهت زبانمان
آخر چقدر مثل امامت شدی مگر
لب های خشک،خنجر دشمن،دوباره سر
تکرار عصر روز دهم ، ماجرای تو
طاقت نمانده روضه بگویم برای تو
حتی زمین سوریه شد کربلای تو
این شعر شد اسیر غمت،مبتلای تو
در واپسین نگاه تو دنیا خلاصه شد
در آن سکوت،چشم تو خود یک حماسه شد
رازی نهفته بود،نگاهت شکفته بود
رازی که در نگاه تو در عکس خفته بود
عکسی که از زمین و زمان هم عبور کرد
عکسی که عصر واقعه ای را مرور کرد
دود است وخیمه است و لب خشک وخنجری
کم کم خیال را تو به گودال میبری....
من را ببخش،هدیه ی دیگر نداشتم
《این هدیه را اگر نپذیری کجا برم؟》
حالا چه قدر مثل تو شد جسم بی سرم
آخر شدم فدایی زینب ، فدای تو
تکرار شد برای سرم کربلای تو
سر داده ام که سر بگذارم به پایتان
باشم علیِّ اکبر دیگر برایتان
اینجا دوباره محشر کبرای دیگر است
این مقتلی که روضه ی آن هم مصوّر است
اینجا زبان شعر و قلم لال میشود
تکرارجسم و بی سر و گودال میشود
****
بغضی شکفته از غم تو،مانده در گلو
آه ای شهید،دیگر از این ماجرا مگو
چشمان تو خودش همه را میکند بیان
گنگ است در بیان نگاهت زبانمان
آخر چقدر مثل امامت شدی مگر
لب های خشک،خنجر دشمن،دوباره سر
تکرار عصر روز دهم ، ماجرای تو
طاقت نمانده روضه بگویم برای تو
حتی زمین سوریه شد کربلای تو
این شعر شد اسیر غمت،مبتلای تو
در واپسین نگاه تو دنیا خلاصه شد
در آن سکوت،چشم تو خود یک حماسه شد
رازی نهفته بود،نگاهت شکفته بود
رازی که در نگاه تو در عکس خفته بود
عکسی که از زمین و زمان هم عبور کرد
عکسی که عصر واقعه ای را مرور کرد
دود است وخیمه است و لب خشک وخنجری
کم کم خیال را تو به گودال میبری....
۹۶/۰۵/۲۵