نوشتهای از مادر شهید حسین معزغلامی
شهادت عقیله بنی هاشم حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) تسلیت باد
نوشتهای از مادر شهید حسین معزغلامی
راستشو بخوای تا لحظه ی اخری که پروازت بپره امیدوار بودم ماموریتت کنسل بشه . یک ماهی بود تو برزخ و اضطراب بودیم تا مشخص بشه کی قراره بری . صبح
اون روز پنجشنبه ،زودتر از همیشه از خوابی که مدتها بود درست نداشتی بیدار
شدی،کولتو که با هم بسته بودیم چک کردی،چند باری بیرون رفتی و با دوستات
خداحافظی کردی،دیشبش رفته بودی خرید،کیسه نجات خریده بودی،همه ی نشانه هایی
که باید میدادی دادی که این سفره آخره...اما من نمیخواستم
بپذیرم..نمیتونستم .موقع رفتن نذاشتی حتی تا پایین پله ها
و دم در باهات بیایم .کولتو رو کتفت انداختی،سنگین بود ،قیافت درهم
شد،نگرانت شدم که با این درد کتف مجروحت ،چطوری میخوای اسلحه دست بگیری ؟
دوباره گفتم عین دفعه های قبل از پسش برمیای. بغض همه ی وجودمو گرفته بودی اما گفته بودی گریه نکنم.گریه نکردم سست نشه پات.گریه نکردم با خیال راحت بری.از راه پله که پیچیدی درو بستم و رفتم تو اتاقت،از پشت پنجره دیدم که رفتی ،تو ماشین میلاد ، دوستت نشستی و رفتی ." من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم میرود" باورم نمیشه بی تو چجوری زنده ام؟ چجوری زنده ایم؟چجوری نفس میکشیم وقتی نفسمون نیست ؟
جز اینه که خودت مواظبمونی ؟!
ولادت: ۶ فروردین ۱۳۷۳
شهادت: ۴ فروردین ۱۳۹۶/سوریه