يكشنبه, ۲۰ خرداد ۱۳۹۷، ۱۱:۱۴ ق.ظ
توجه زمامدار اسلامی امام علی (علیه السلام) به زن گرفتار
توجه زمامدار اسلامی امام علی (علیه السلام) به زن گرفتار
زن بیچاره، مشک آب را به دوش کشیده بود و نفس نفس زنان به سوى خانه اش مىرفت . "مردى ناشناس" به او برخورد و مشک را از او گرفت و خودش به "دوش کشید ." کودکان خردسال زن ، چشم به در دوخته ، منتظر آمدن مادر بودند . در خانه باز شد . "کودکان معصوم" دیدند مرد ناشناسى همراه مادرشان به خانه آمد و مشک آب را به عوض مادرشان به دوش گرفته است . مرد مشک را به زمین گذاشت و از زن پرسید : «خوب معلوم است که مردى ندارى که خودت آبکشى مىکنى ، چطور شده که بى کس ماندهاى ؟» شوهرم سرباز بود . "حاکم" او را به یکى از مرزها فرستاد و در آنجا "کشته" شد. اکنون "منم" و چند "طفل خردسال ." مرد بیش از این حرفى نزد . سر را به "زیر انداخت" و خداحافظى کرد و رفت ، ولى در آن روز آنى از فکر آن زن و بچه هایش بیرون نمى رفت . شب را نتوانست راحت بخوابد .صبح زود ، زنبیلى برداشت و مقدارى "آذوقه" از گوشت و آرد و خرما در آن ریخت و یکسره به طرف خانه دیروزى رفت و در زد .
کیستى ؟! «همان بنده خداى دیروزى هستم که مشک آب را آوردم ، حالا مقدارى غذا براى بچه ها آورده ام .» خدا از تو "راضى" شود و بین ما و حاکم هم خودش "حکم" کند ! در
باز شد و مرد داخل خانه شد ، گفت : «دلم مى خواهد ثوابى کرده باشم ، اگر
اجازه بدهى ، خمیر کردن و پختن نان ، یا نگهدارى اطفال را من به عهده بگیرم
.» بسیار خوب ! ولى من بهتر مى توانم خمیر کنم و نان بپزم ، تو "بچه ها" را "نگاه دار" تا پختن نان تمام شود . زن رفت به دنبال خمیر کردن . "مرد ناشناس" فورا مقدارى "گوشت" که خود آورده بود کباب کرد و با خرما ، با دست خود به بچه ها "خورانید ." به دهان هرکدام که لقمه اى مىگذاشت مىگفت : «فرزندم! حاکم را "حلال" کن ، اگر در کار شما "کوتاهى" کرده است.» خمیر آماده شد. زن صدا زد : "بنده خدا" همان تنور را "آتش" کن . مرد ناشناس رفت و تنور را آتش کرد . شعله هاى آتش زبانه کشید و چهره خویش را نزدیک آتش آورد . با خود مى گفت : «حرارت آتش را بچش ، این است کیفر آن کس که در کار "یتیمان و بیوه زنان" کوتاهى مى کند.» در همین حال بود که زنى از همسایگان به آن خانه سر کشید و مرد ناشناس را شناخت . به زن صاحب خانه گفت : واى به حالت ! این مرد را که کمک گرفتهاى نمىشناسى ؟! "این امیرالمؤمنین على بن ابیطالب است ، زمامدار حکومت بزرگ اسلام" زن بیچاره جلو آمد و گفت: «هزاربار خجالت و شرمسارى براى من ، من از تو معذرت مىخواهم .» حضرت فرمودند : «نه ، من از تو معذرت مىخواهم که در کار تو کوتاهى کردم.»
۹۷/۰۳/۲۰