به دیدار رفته ها...
به دیدار رفته ها...
نیت کرده بود چهل شب جمعه برود زیارت امام حسین علیه السلام ، شاید امام زمان را ببیند . صبح پنج شنبه راه می افتاد ، پای پیاده .آخرین شب بود . شب چهلم . مأمورها دروازه را بسته بودند . نه کسی می توانست وارد شود ، نه خارج . دلش شکست . با خودش گفت :" این همه راه آمدم ، خرابش کردند ." مردی دستش را گرفت . از دروازه ردش کرد . هیچ کس هم نفهمید .خواست تشکر کند ، دید مرد نیست .تازه فهمید این همه راه را بی خود نیامده . چشمانش به جمال مولایش روشن شد