آستان مطهر امامزاده سیدعبدالله

آقاسیاهپوش سنگر
مشخصات بلاگ
آستان مطهر امامزاده سیدعبدالله

ترویج فرهنگ و معارف قرآنی در قالبهای عبادی-سیاسی-اجتماعی-فرهنگی-و ....

پیام های کوتاه
برنامه های مسجد
فعالیت ها
نویسندگان
يكشنبه, ۳ تیر ۱۳۹۷، ۰۷:۵۰ ب.ظ

"کارهای خداوند شگفت انگیز است."

"کارهای خداوند شگفت انگیز است."


کشیشی تازه کار و همسرش برای "نخستین ماموریت و خدمت" خود که بازگشایی کلیسایی در حومه بروکلین(شهر نیویورک) بود در اوایل ماه اکتبر وارد شهر شدند.زمانی که کلیسا را دیدند، دلشان از "شور و شوق" آکنده بود. کلیسا کهنه و قدیمی بود و به تعمیرات زیادی نیاز داشت. دو نفری نشستند و برنامه ریزی کردند تا همه چیز برای "شب کریسمس" یعنی۲۴ دسامبر آماده شود. کمی بیش از دو ماه برای انجام کارها وقت داشتند.کشیش و همسرش سخت "مشغول کار" شدند. دیوار ها را با کاغذ دیواری پوشاندند. جاهایی را که رنگ لازم داشت، رنگ زدند و کار های دیگری را که باید می کردند، انجام دادند. روز ۱۸ دسامبر آنها از برنامه شان جلو بودند و کارها تقریباً رو به پایان بود.

روز ۱۹ دسامبر "باران تندی" گرفت که دو روز ادامه داشت. روز ۲۱ دسامبر پس از پایان بارندگی، کشیش سری به کلیسا زد، وقتی وارد "تالار کلیسا" شد، نزدیک بود قلب کشیش از کار بیافتد.
"سقف کلیسا" چکه کرده بود و در نتیجه بخش بزرگی از کاغذ دیواری از روی دیوار جلویی و پشت میز موعظه کنده شده و سوراخ شده بود.کشیش در حالی که همه خاکروبه های کف زمین را پاک می کرد، با خود اندیشید که چاره ای جز به "عقب انداختن" برنامه شب کریسمس ندارد.
در راه بازگشت به خانه دید که یکی از فروشگاه های محلّه، یک "حراج خیریه" برگزار کرده است. کشیش از اتومبیلش پیاده شد و به سراغ حراج رفت. در بین اجناس حراجی، یک "رومیزی" بسیار زیبای شیری رنگ دستبافت دید که به طرز هنرمندانه ای روی آن کار شده بود. رنگ آمیزی اش عالی بود. در میانه رومیزی یک "صلیب" گلدوزی شده به چشم می خورد. رومیزی درست به اندازه سوراخ روی دیوار بـود. "کشیش رومیزی را خرید و به کلیسا برگشت."

حالا دیگر بارش برف آغاز شده بود. "زن سالمندی" که از جهت رو به روی کشیش می آمد دوان دوان کوشید تا به اتوبوسی که تقریباً در حال حرکت بود برسد، ولی تلاشش بی فایده بود و اتوبوس راه افتاد. اتوبوس بعدی ۴۵ دقیقه دیگر می رسید. کشیش به زن پیشنهاد کرد که به جای ایستادن در هوای سرد به درون کلیسا بیاید و آنجا منتظر شود. زن "دعوت" کشیش را پذیرفت و به کلیسا آمد.کشیش رفت نردبان را آورد تا رومیزی را روی دیوار نصب کند. پس از نصب، کشیش نگاهی به پرده آویخته شده کرد، باورش نمیشد که این قدر "زیبا" باشد.کشیش متوجه شد که زن به سوی او می آید. زن پرسید: این رومیزی را از کجا گرفته اید؟و بعد گوشه رومیزی را به دقت نگاه کرد. در گوشه آن سه حرف "گلدوزی" شده بود. این ها سه حرف نخست "نام و نام خانوادگی" او بودند.

او ۳۵ سال پیش این رومیزی را در کشور اتریش درست کرده بود. وقتی کشیش برای زن "شرح" داد که از کجا رومیزی را خریده است. باورکردنش برای زن سخت بود. سپس زن برای کشیش تعریف کرد که چگونه پیش از جنگ جهانی دوم، او و شوهرش در اتریش زندگی خوبی داشتند، ولی هنگامی که هیتلر و نازی ها سر کار آمدند، او ناچار شد اتریش را ترک کند.شوهرش قرار بود که یک هفته پس از او، به وی بپیوندد ولی شوهرش توسط نازی ها دستگیر و زندانی شد و زن دیگر "هرگز" شوهرش را ندید و هرگز هم به میهنش برنگشت.کشیش می خواست رومیزی را به زن بدهد، ولی زن گفت: بهتر است آن را برای کلیسا نگه دارید. کشیش اصرار کرد که اقلاً بگذارد او را با اتومبیل به خانه اش برساند و گفت این کمترین کاری است که می توانم برایتان انجام دهم.زن پذیرفت. شب کریسمس برنامه عالی "برگزار" شد. تالار کلیسا تقریباً پر بود.در پایان برنامه و بعد از خداحافظی با حضار، وقتی کشیش به درون تالار نیایش برگشت "مرد سالمندی" را که در نزدیکی کلیسا زندگی می کرد، دید که هنوز روی نیمکت نشسته است. مرد از کشیش پرسید که این رومیزی را از کجا گرفته اید؟و سپس برای کشیش شرح داد که همسرش سال ها پیش در اتریش که رومیزی درست شبیه به این درست کرده بود و "شگفت زده" بود که چگونه ممکن است دو رومیزی عیناً شکل هم باشند.

مرد به کشیش گفت که چگونه توسط نازی ها دستگیر و زندانی شده و هرگز نتوانسته همسر "گم شده اش" پیدا کند.پس از شنیدن این سخنان، کشیش به مرد گفت: اجازه بدهید با ماشین دوری بزنیم و با هم گفت و گویی داشته باشیم. سپس او را سوار اتومبیل کرد و خانه زنی که سه روز پیش او را دیده بود، برد. کشیش به مرد کمک کرد تا از پله های ساختمان سه طبقه بالا برود و وقتی جلوی در آپارتمان زن رسید، زنگ در را به صدا درآورد.وقتی زن در را باز کرد، "صحنه دیدار" دوباره زن و شوهر پس از سال ها "وصف ناشدنی" بود.

"کارهای خداوند شگفت انگیز است."
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۷/۰۴/۰۳
محمد رضا فکرجوان

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی