جمعه, ۲۲ تیر ۱۳۹۷، ۰۶:۲۰ ب.ظ
نفس خودت را قربانی ڪن نه شترت را
نفس خودت را قربانی ڪن نه شترت را
خــــــــواجه
ثروتمنـــــــــدی ڪـــه ڪلاهبردار بازار بغداد بود ، از بغداد عزم حج ڪرد
. بار شتری بست و سوار بر شتر و عازم شد . تا با آن به مڪه رود .چـــــون مراســــــــم عیــــــد روز قـربان شد ، شتر خود را قربانی ڪرد و بعد از اتمام حج شتری خرید تا برگردد .از
حـــــــــج برگشـــت . بــــــــعد از یــڪ ماه در بغداد باز در معامله
دروغ گفت و توبه خود بشڪست . عهد ڪرد تا سال دیگر به مڪه رود و رنج سفر
بیند تا خدا گناهان او را ببخشد . باز شتری برداشت و سوار شد تا به مڪه رود
. خــــــواجـه
را پســـــر زرنگـی بـــــود پــــدر را در زمان وداع گفت : «ای پدر! باز
قصد داری این شتر را در مڪه قربانی ڪنی ؟» پدر گفت : «بلی.» پـســــــــرش
گفــــــت : «ایـــــن بار شتــــــر را قــــربانی نڪن بلکه نفس خود را
قربانی کن . تو اگر نفس خود را قربانی نڪنی اگر صد سال با شتری به مڪه روی و
گلهای قربانی ڪنی ، تأثیر در توبه تو نخواهد داشت.
۹۷/۰۴/۲۲