دوشنبه, ۸ مرداد ۱۳۹۷، ۱۱:۴۹ ب.ظ
سنگ وجودت را بشکن
سنگ وجودت را بشکن
چوپانی عادت داشت تا در یک مکان معین زیر یک درخت بنشیند و گله گوسفندان را برای چرا در اطراف آنجا نگه دارد . زیر درخت سه قطعه سنگ بود که چوپان همیشه از آنها برای آتش درست کردن استفاده میکرد و برای خود چای آماده میکرد . هر بار که او آتشی میان سنگها میافروخت متوجه میشد که یکی از سنگها مادامی که آتش روشن است سرد است اما دلیل آن را نمیدانست . چند
بار سعی کرد با عوض کردن جای سنگها چیزی دستگیرش شود اما همچنان در هر
جایی که سنگ را قرار میداد ؛ سرد بود . تا اینکه یک روز وسوسه شد تا از
راز این سنگ آگاه شود . تیشهای با خود برد و سنگ را به دو نیم کرد . آه از نهادش بر آمد . میان سنگ موجودی بسیار ریز مانند کرم زندگی میکرد. رو به آسمان کرد و خداوند را در حالی که اشک صورتش را پوشانده بود شکر کرد و گفت : «خدایا،
ای مهربان، تو که برای کِرمی این چنین میاندیشی و به فکر آرامش او هستی
پس ببین برای من چه کردهای و من هیچگاه سنگ وجودم را نشکستم تا مهر تو را
به خود ببینم.»
۹۷/۰۵/۰۸