سه شنبه, ۲۷ آذر ۱۳۹۷، ۰۴:۲۴ ب.ظ
مهمان حبیب خداست
مهمان حبیب خداست
"ابوذر" در خیمه خود در "بیابان" بود، ڪه "مهمانانی ناشناس و خسته" از گرما وارد شده و به او پناه آوردند.ابوذر به یڪی از آنها گفت : "برو و شتری نیڪ برای ذبح بیاور ڪه مهمان حبیب خداست." "مرد مهمان" بیرون رفت و دید، ابوذر بیش از ۴ شتر ندارد.! "دلش سوخت و شتر لاغری را آورد." ابوذر شتر را دید و گفت : چرا "شتر لاغر" را آوردی ؟! مهمان گفت : بقیه را گذاشتم برای روزی ڪه به آن "احتیاج داری." ابوذر تبسمی ڪرد و گفت : "بالاترین
نیازم روزی است ڪه در قبر مرا گذاشته اند و به عمل خیر محتاجم و چه عمل
خیری بالاتر از این ڪه مهمان و دوست خدا را شاد ڪنم ." برخیز و چاق ترین شتر را بیاور.!
۹۷/۰۹/۲۷