آنکس که دید سخن چینی نکند.!!
آنکس که دید سخن چینی نکند.!!
گویند : "انوشیروان" "روز نوروز" مجلس عام داشت . دید که یکی از حاضران پنهانی "جامی زرین" در بغل نهاد . "چشم پوشید و چیزی نگفت." چون مجلس تمام شد "شراب دار" گفت : هیچ کس بیرون نرود تا تجسس کنم که یک "جام زر ناب" گم شده...
انوشیروان گفت : "بگذار که آن کس که گرفت باز نخواهد داد و آنکس که دید سخن چینی نکند.!!" بعد از چند روز "آن شخص" پیش نوشیروان آمد . "جامه های نو" پوشیده بود و "کفشی نو" در پای داشت . نوشیروان "اشاره" به جامه های وی کرد که اینها از آن است ؟ مرد دامن از روی کفش برداشت و گفت "این نیز" از آن میباشد . نوشیروان بخندید و دانست که او "به ضرورت" گرفته است و پس بفرمود تا "هزار مثقال زر" به وی دادند...