آستان مطهر امامزاده سیدعبدالله

آقاسیاهپوش سنگر
مشخصات بلاگ
آستان مطهر امامزاده سیدعبدالله

ترویج فرهنگ و معارف قرآنی در قالبهای عبادی-سیاسی-اجتماعی-فرهنگی-و ....

پیام های کوتاه
برنامه های مسجد
فعالیت ها
نویسندگان

۱۱۷۳ مطلب با موضوع «عناوین :: حکایات و لطایف» ثبت شده است

شنبه, ۳ فروردين ۱۳۹۸، ۱۲:۳۰ ب.ظ

شاید در بهشت بشناسمت!

شاید در بهشت بشناسمت!


این جمله سرفصل یک داستان بسیار زیبا و پندآموز است که در یک برنامه‌ی تلوزیونی مطرح شد.مجری یک برنامه‌ی تلوزیونی که مهمان او فرد ثروتمندی بود، این سوال را از او پرسید: مهم‌ترین چیزی که شما را خوشبخت کرد چه بود؟فرد ثروتمند چنین پاسخ داد:


چهار مرحله را طی کردم تا طعم حقیقی خوشبختی را چشیدم : در مرحله‌ی اول گمان می‌کردم خوشبختی در جمع‌آوری ثروت و کالاست ، اما این چنین نبود.

در مرحله‌ی دوم چنین به گمانم می‌رسید که خوشبختی در جمع‌آوری چیزهای کمیاب و ارزشمند است ، ولی تاثیرش موقت بود.

در مرحله‌ی سوم با خود فکر کردم که خوشبختی در به دست آوردن پروژه‌های بزرگ مانند خرید یک مکان تفریحی و غیره است، اما باز هم آن‌طور که فکر می‌کردم نبود.

در مرحله‌ی چهارم اما یکی از دوستانم پیشنهادی به من داد . پیشنهاد این بود که برای جمعی از کودکان معلول صندلی‌های مخصوص خریده شود، و من هم بی‌درنگ این پیشنهاد را قبول کردم. اما دوستم اصرار کرد با او به جمع کودکان رفته و این هدیه را خود تقدیم آنان کنم .

وقتی به جمعشان رفتم و هدیه‌ها را به آنان تحویل دادم، خوشحالی که در صورت آنها نهفته بود واقعا دیدن داشت! کودکان نشسته بر صندلی خود به شادی و بازی پرداخته و خنده بر لب‌هایشان نقش بسته بود. اما آن چیزی که طعم حقیقی خوشبختی را با آن حس کردم چیز دیگری بود! هنگامی که قصد رفتن داشتم، یکی از آن کودکان آمد و پایم را گرفت! سعی کردم پای خود را با مهربانی از دستانش جدا کنم اما او درحالی که با چشمانش به صورتم خیره شده بود این اجازه را به من نمی‌داد! خَم شدم و خیلی آرام از او پرسیدم: آیا قبل از رفتن درخواستی از من داری؟ این جوابش همان چیزی بود که معنای حقیقی خوشبختی را با آن فهمیدم...

او گفت : می‌خواهم چهره‌ات را دقیق به یاد داشته باشم تا در لحظه‌ی ملاقات در بهشت، شما را بشناسم . در آن هنگام جلوی پروردگار جهانیان دوباره از شما تشکر کنم!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ فروردين ۹۸ ، ۱۲:۳۰
محمد رضا فکرجوان
شنبه, ۳ فروردين ۱۳۹۸، ۱۲:۲۵ ب.ظ

مهارتهای اجتماعی لازمه زندگی

مهارتهای اجتماعی لازمه زندگی


یک دانشجو برای ادامه تحصیل و گرفتن دکترا همراه با خانواده اش عازم استرالیا شد.در آنجا پسر کوچک شان را در یک مدرسه استرالیایی ثبت نام کردند تا او هم ادامه تحصیلش را در سیستم آموزش این کشور تجربه کند.روز اوّل که پسر از مدرسه برگشت، پدر از او پرسید:پسرم تعریف کن ببینم امروز در مدرسه چی یاد گرفتی؟پسر جواب داد:امروز درباره خطرات سیگار کشیدن به ماگفتند و بحث کردیم، خانم معلّم برایمان یک کتاب قصّه خواند و یک کاردستی هم درست کردیم.پدر پرسید:ریاضی و علوم نخواندید؟پسر گفت: نه . روز دوّم دوباره وقتی پسر از مدرسه برگشت پدر سؤال خودش را تکرار کرد، پسر جواب داد:امروز نصف روز را ورزش کردیم، یاد گرفتیم که چطور اعتماد به نفس مان را از دست ندهیم، و زنگ آخر هم به ما یاد دادند که باید قسمتی از درآمدمان را به دولت بدهیم تا برای آبادی شهرها و روستاها خرج شود. بعد از چندین روز که پسر می رفت و می آمد و تعریف می کرد، پدر کم کم نگران شد چرا که می دید در مدرسه پسرش وقت کمی در هفته صرف ریاضی، فیزیک، علوم، و چیزهایی که از نظر او درس درست و حسابی بودند می شود، از آن جایی که پدر نگران بود که پسرش در این دروس ضعیف رشد کند به پسرش گفت: پسرم از این به بعد دوشنبه ها مدرسه نرو تا در خانه خودم با تو ریاضی و فیزیک کار کنم.بنابراین پسر دوشنبه ها مدرسه نمی رفت، دوشنبه اوّل از مدرسه زنگ زدند که چرا پسرتان نیامده، گفتند مریض
است.

دوشنبه دوّم هم زنگ زدند باز یک بهانه ای آوردند.بعد از مدّتی مدیر مدرسه مشکوک شد و پدر را به مدرسه فرا خواند تا با او صحبت کند.وقتی پدر به مدرسه رفت باز سعی کرد بهانه بیاورد امّا مدیر زیر بار نمی رفت، بالاخره به ناچار حقیقت ماجرا را تعریف کرد.گفت: که نگران پیشرفت تحصیلی پسرش بوده و از این تعجّب می کند که چرا در مدارس استرالیا این قدر کم درس درست و حسابی می خوانند.مدیر پس از شنیدن حرف های پدر کمی سکوت کرد و سپس جواب داد:ما هم ۵۰ سال پیش مثل شما فکر می کردیم.

تعریف باسوادی فقط خواندن فیزیک و شیمی و ریاضی نیست بلکه احساس مسئولیت و مشارکت نسبت به مسایل جامعه است.

مهارت های زندگی و اجتماعی شدن در یک جامعه مدنی برای همه لازم است ولی فیزیک و شیمی ممکن است برای گروهی خاص کارگشا باشد . انسان ها نادان به دنیا مى آیند نه احمق . آنها توسط آموزش اشتباه، احمق میشوند!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ فروردين ۹۸ ، ۱۲:۲۵
محمد رضا فکرجوان