آستان مطهر امامزاده سیدعبدالله

آقاسیاهپوش سنگر
مشخصات بلاگ
آستان مطهر امامزاده سیدعبدالله

ترویج فرهنگ و معارف قرآنی در قالبهای عبادی-سیاسی-اجتماعی-فرهنگی-و ....

پیام های کوتاه
برنامه های مسجد
فعالیت ها
نویسندگان

۱۵۲ مطلب با موضوع «عناوین :: پیام شهدا» ثبت شده است

چهارشنبه, ۷ مرداد ۱۳۹۴، ۰۳:۳۴ ب.ظ

جگر شیر نداری سفر عشق مرو

پیشانی بند بسته ،پرچم دست گرفته بود وبی سیم را هم روی کولش. خیلی بانمک شده بود.
گفتم: خودت رو مثل علم درست کرده ای؟ می دادی روی لباست را هم بنویسند.
 پشت لباسش را نشان داد نوشته بود: «جگر شیر نداری سفر عشق مرو! »
گفتم: به هر حال، اصرار نکن . بیسم چی لازم دارم ولی تورا نمی برم؛ چون هم سن ات کم است هم برادرت شهید شده!
با ناراحتی دستش رو گذاشت روی کاپوت ماشین و گفت: باشه، نمیام ولی فردای قیامت شکایتت رو به فاطمه زهرا«علیها السلام» می کنم.می تونی جواب بده!
گفتم: برو سوار شو.
در بحبوحه عملیات پرسیدم: بیسیم چی کجاست؟
گفتند نمی دانیم، نیست.
به شوخی گفتم: نکنه گم شده، حالا باید کلی بگردیم تا پیدایش کنیم.
بعد عملیات نوبت جمع آوری شهدا شد. یکی از شهدا ترکش سرش را برده بود.وقتی برگرداندیمش پشت لباسش نوشته بود:« جگر شیر نداری سفر عشق مرو.....!!!
 سلام بر اولیای خدا

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ مرداد ۹۴ ، ۱۵:۳۴
محمد رضا فکرجوان
آرپی جی زن تانک را زد؛ تانک هم سر او را با گلوله ی مستقیم زد. بدنش که بی سر می دوید، یکی از بچه ها فیلم برداری کرد. بعدها مادر شهید شنیده بود از بچه اش توی آن وضعیت فیلم گرفته اند، اصرار می کرد می خواهم فیلم را ببینم.
سپرده بودم نگذارند. خیلی اصرار کرده بود و بچه ها هم کوتاه آمده بودند. برده بودنش تبلیغات لشکر و فیلم را برایش پخش کرده بودند؛ نه یک بار که چند بار.
بچه ها می گفتند دفعه ی آخر وقتی دوربین روی رگ های بی سر شهید زوم کرد، مادرش رفت جلوی تلویزیون و از روی صفحه ی تلویزیون رگ های بریده ی شهیدش را بوسید و گفت حالا حضرت زینب (س) را درک می کنم.
اسیر شده بودیم،ما رو بردند اردوگاه العماره ...
داخل اردوگاه تعدادی از شهدای ایرانی رو دیدم .معلوم بود بعد از اسارت به شهادت رسیده بودند.
جمله ای که روی دست یکی از شهدای اونجا نوشته شده بود
با خوندنش مو به بدنم راست شد !!!
روی دست آن شهید با خودکار نوشته شده بود:
مادر ! من از تشنگی شهید شدم !...


تو چه می دانی که تمام وجود را زیر خاک نهادن یعنی چه؟؟؟؟
تو چه می دانی که ذره ذره آب شدن یعنی چه؟؟؟
تو چه می دانی چشم به در دوختن یعنی چه؟؟؟؟
تو از انتظار چه می دانی؟؟؟
تو هیچکام از این هارا نمیدونی،نچشیده ای که بدونی....سوختن،قد خمیده کردن،....
میدونی همه این ها را عده ی کمی میدونند،پدر ومادرانی که در انتظار فرزندانشان قد خم کردن،جان سپردن،سوختن،آب شدن....پدرو مادر شهدای گمنام
چشم هایت را ببند ای مادرشهید میدانم دلت غوغاست
پسرت بیست و چند سال که بخاطر زنانی جانش را فدا کرده که اینگونه عریان کرده اند خود را...
شرمنده ام مادرتو نگاه نکن این ساپورت های تنگ پوش را...
چشمانت را محکم ببند...



تاریخ : دوشنبه پنجم مرداد ۱۳۹۴ | 11:0 | نویسند
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ مرداد ۹۴ ، ۱۱:۰۲
محمد رضا فکرجوان