آستان مطهر امامزاده سیدعبدالله

آقاسیاهپوش سنگر
مشخصات بلاگ
آستان مطهر امامزاده سیدعبدالله

ترویج فرهنگ و معارف قرآنی در قالبهای عبادی-سیاسی-اجتماعی-فرهنگی-و ....

پیام های کوتاه
برنامه های مسجد
فعالیت ها
نویسندگان

۲۸۴۹ مطلب توسط «محمد رضا فکرجوان» ثبت شده است

يكشنبه, ۱۵ ارديبهشت ۱۳۹۸، ۱۱:۳۹ ق.ظ

اثری که معلم در سرنوشت دانش آموز می گذارد

 اثری که معلم در سرنوشت دانش آموز می گذارد


 

در یکی از مدارس ، معلمی دچار مشکل شد و موقتا برای یک ماه معلم جایگزینی بجای او شروع به تدریس کرد . این معلم جایگزین در یکی از کلاسها سوالی از دانش آموزی کرد که او نتوانست جواب دهد ، بقیه دانش آموزان شروع به خندیدن کرده و او را مسخره می کردند .

 

معلم متوجه شد که این دانش آموز از اعتماد بنفس پایینی برخوردار است و همواره توسط هم کلاسی هایش مورد تمسخر قرار می گیرد .

زنگ آخر فرا رسید و وقتی دانش آموزان از کلاس خارج شدند ، معلم آن دانش آموز را فرا خواند و به او برگه ای داد که بیتی شعر روی آن نوشته شده بود و از او خواست همان طور که نام خود را حفظ کرده ، آن بیت شعر را حفظ کند و با هیچ کس در مورد این موضوع صحبت نکند .

در روز دوم معلم همان بیت شعر را روی تخته نوشت و به سرعت آن بیت شعر را پاک کرد و از بچه ها خواست هر کس در آن زمان کوتاه توانسته شعر را حفظ کند ، دستش را بالا ببرد. هیچ کدام از دانش آموزان نتوانسته بود حفظ کند.

تنها کسی که دست خود را بالا برد و شعر را خواند همان دانش آموز دیروزی بود که مورد تمسخر بچه ها بود .

بچه ها از این که او توانسته در این فرصت کوتاه شعر را حفظ کند مات و مبهوت شدند. معلم خواست برای او کف بزنند و تشویقش کنند. در طول این یک ماه ، معلم جدید هر روز همین کار را تکرار می کرد و از بچه ها می خواست تشویقش کنند و او را مورد لطف و محبت قرار می داد .

کم کم نگاه همکلاسی ها نسبت به آن دانش آموز تغییر کرد. دیگر کسی او را مسخره نمی کرد. آن دانش آموز خود نیز دارای اعتماد به نفس شد و احساس کرد دیگر  آن شخصی که همواره معلم سابقش خِنگ می نامید ، نیست. پس دانش آموز تمام تلاش خود را می کرد که همواره آن احساس خوبِ برتر بودن و باهوش بودن و ارزشمند بودن در نظر دیگران را حفظ کند .

آن سال با معدلی خوب قبول شد. به کلاس های بالاتر رفت. در کنکور شرکت کرد و وارد دانشگاه شد .

مدرک دکترای فوق تخصص پزشکی خود را گرفت و هم اکنون پدر پیوند کبد جهان است .

این قصه را دکتر علی ملک حسینی در کتاب زندگانی خود و برای قدردانی از آن معلم که با یک حرکت هوشمندانه مسیر زندگی او را عوض نمود ، نوشته .

انسان ها دو نوع هستند : نوع اول کلید خیر هستند. دستت را می گیرند و در بهتر شدنت کمک کرده و به تو احساس ارزشمند بودن می دهند نوع دوم انسان هایی هستند که با دیدن اولین شکستِ شخص ، حس بی ارزشی و بدشانس بودن را به او منتقل می کنند. این دانش آموز میتوانست قربانی نوع دوم این انسان ها بشود که بخت با او یار بود .

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۱:۳۹
محمد رضا فکرجوان
يكشنبه, ۱۵ ارديبهشت ۱۳۹۸، ۱۱:۳۸ ق.ظ

سکه هایت را بگیر و آرامشم را پس بده

   سکه هایت را بگیر و آرامشم را پس بده


 

در گذشته، پیرمردی بود که از راه کفاشی گذر عمر می کرد. او همیشه شادمانه آواز می خواند، کفش وصله می زد و هر شب با عشق و امید نزد خانواده خویش باز می گشت. و امّا در نزدیکی بساط کفاش، حجره تاجری ثروتمند و بدعنق بود؛ تاجر تنبل و پولدار که بیشتر اوقات در دکان خویش چرت می زد و شاگردانش برایش کار می کردند، کم کم از آوازه خوانی های کفاش خسته و کلافه شد...


یک روز از کفاش پرسید درآمد تو چقدر است ؟ کفاش گفت روزی سه درهم ! تاجر یک کیسه زر به سمت کفاش انداخت و گفت : بیا این از درآمد همه ی عمر کار کردنت هم بیشتر است ! برو خانه و راحت زندگی کن و بگذار من هم کمی چرت بزنم؛ آواز خواندنت مرا کلافه کرده...

کفاش شکه شده بود، سر در گم و حیران کیسه را برداشت و دوان دوان نزد همسرش رفت . آن دو تا روز ها متحیر بودند که با آن پول چه کنند... ! از ترس دزد شبها خواب نداشتند، از فکر اینکه مبادا آن پول را از دست بدهند آرامش نداشتند . خلاصه تمام فکر و ذکرشان شده بود مواظبت از آن کیسه زر ... تا اینکه پس از مدتی کفاش کیسه ی زر را برداشت و به نزد تاجر رفت . کیسه ی زر را به تاجر داد و گفت : بیا ! سکه هایت را بگیر و آرامشم را پس بده .

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۱:۳۸
محمد رضا فکرجوان