آستان مطهر امامزاده سیدعبدالله

آقاسیاهپوش سنگر
مشخصات بلاگ
آستان مطهر امامزاده سیدعبدالله

ترویج فرهنگ و معارف قرآنی در قالبهای عبادی-سیاسی-اجتماعی-فرهنگی-و ....

پیام های کوتاه
برنامه های مسجد
فعالیت ها
نویسندگان

۲۵۶ مطلب با موضوع «عناوین :: شعر ادبیات» ثبت شده است

در رثای شهید حاج قاسم  سلیمانی وخطاب به امریکای جنایتکار وایادی کثیف داخلی

جای دمشق اینبار سمتِ عشق عازم شد  / اسمش که قاسم بود جسمَش نیز قاسم شد
در پیکرش دیدم گریزِ روضه‌خوان‌ها را / هم روضه‌ی قطع الیَمین هم اربا اربا را
افتاده روی خاک دستی پاک و نورانی / انگشتری با خاتمِ سرخِ سلیمانی
حالا همه لابی‌گری را خوب فهمیدیم / تضمینِ امضای کَری را خوب فهمیدیم
عباس‌ها را میکُشی ‌ای شْمرِ خودکامه / زیرا که بیزارند آنها از امان‌نامه
عباسِ ما رو کرد دستِ مُنحرف‌ها را / دیدیم آخر برْکَتِ اف‌ای‌تی‌اف‌ها را
ای دشمن خون‌خوار بنشین و تماشا کن / هنگام رزمِ ماست گورَت را مُهیا کن
ای آنکه با تو پُر شده میقاتِ بعضی‌ها / ای کدخدا و قبله‌ی حاجاتِ بعضی‌ها
هرچند در داخل تو با یک عدّه همدستی / لعنت به آنها! بعد از این با ما طرف هستی
این خاک رهبر دارد و خاکی پر از رهروست / آری دگر پایانِ دورانِ بزن دَر روست
ای کشور محبوبِ آقازاده‌های ما / چیزی نمانده که بیوفتی تو به پای ما
دیدی چگونه باختی حالا قُمارت را / سردارِ ما با رفتنِ خود ساخت کارت را
ما را تو با این کارِ خود بیدارتر کردی / سردارِ ما را شک نکن سردارتر کردی
در هر نبردی او به نامردان فشار آورد / با رفتنَش هم نیز پیروزی به بار آورد
او کاوه بود و رفت بالاتر درفشِ او / حتی سَرَت ارزش ندارد قَدرِ کفشِ او
با مرگ هم دیگر در این طوفان نمی‌میریم / چیزی نمانده! انتقامی‌ سخت می‌گیریم
ما اهل صلح و منطقیم از جنگ بیزاریم / اما از این پس با تو قاسم کُشتگی داریم
چیزی نمانده تا که برخیزیم سوی تو / همرنگ مویت می‌شود از ترس روی تو
چیزی نمانده تا بفهمی آه یعنی چه / در صفحه‌هامان ذکرِ بسم‌الله یعنی چه
چیزی نمانده تا ببینی با پریشانی / در پایتخت خود اتوبان سلیمانی
موشک به خاکَت می‌خورد از چند ناحیه / کاخِ سفیدت می‌شود فردا حسینیه
ما با تو می‌جنگیم تا وقتی نفس داریم / ما پشتمان عمریست طوفانِ طبس داریم

دنیای بی‌سردارمان هرچند تاریک است / فردای روشن می‌رسد، خورشید نزدیک است...

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ دی ۹۸ ، ۲۲:۵۳
محمد رضا فکرجوان
سه شنبه, ۲۱ خرداد ۱۳۹۸، ۱۲:۱۰ ب.ظ

یکایک سر شکست آن روز اما عهد و پیمان نه

یکایک سر شکست آن روز اما عهد و پیمان نه
غم دین بود در اندیشه ی مردم، غم نان نه

شبی ظلمانی و تاریک حاکم بود بر تهران
به لطف حضرت خورشید اما بر خراسان نه

کبوترهای گوهرشاد بودیم و صدای تیر
پریشان کرد جمع یکدل ما را ، پشیمان نه

سراسر، صحن از فوج کبوترها چنان پر شد
که چندین بار خالی شد خشاب آن روز و میدان نه

یکی فریاد می زد شرمتان باد آی دژخیمان!
به سمت ما بیاندازید تیر، اما به ایوان نه

یکی فریاد سر می داد بر پیکر سری دارم
که آن را می سپارم دست تیغ و بر گریبان نه

برای او که کشتن را صلاح خویش می داند
تفاوت می کند آیا جوان یا پیر؟ چندان نه

دیانت بر سیاست چیره شد، آری جهان فهمید
رضاجان است شاه مردم ایران، رضاخان نه!

کلاه پهلوی هم کم کم افتاد از سر مردم
نرفت اما سر آن ها کلاه زورگویان، نه!

گذشت آن روزها، امروز اما بر همان عهدیم
نخواهد شد ولی اینبار جمع ما پریشان، نه!

به جمهوری اسلامی ایران گفته ایم "آری"
به هرچه غیر جمهوری اسلامی ایران: "نه"

کجا دیدی که یک مظلوم تا این حد قوی باشد
اگرچه قدرت ما می شود تحریم، کتمان نه

دفاع از حرم یعنی قرار جنگ اگر باشد
زمین کارزار ما تلاویو است، تهران نه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ خرداد ۹۸ ، ۱۲:۱۰
محمد رضا فکرجوان