یاد و خاطره اسوه اخلاق و مقاومت امیرسرلشکرخلبان شهیدعباس بابایی گرامی
یاد و خاطره اسوه اخلاق و مقاومت امیرسرلشکرخلبان شهیدعباس بابایی گرامی باد
صدای عباس فضای کابین را پر کرد.
او این مصراع از تعزیه مسلم را زمزمه میکرد:
مسلم سلامت میکند یاحسین!
و ناگهان صدایاصابت گلوله همه چیز را دگرگون کرد!
با صدای نرم و آرامی گفت:
اللهم لبیک.
لبیک لاشریک لک لبیک.
و آخرین حرف ناتمام ماند.
آخرین کلام مؤذن در فضای باند پیچید:
الله اکبر، الله اکبر.
در لحظه های اذان ظهر عید قربان ، پیکر پاک تیمسار بابایی بر روی دستها تشییع شد.
.
تابوت عباس در آغوش پرچم جمهوری اسلامی ایران جاگرفته بود.
همه در گوشه ای ایستاده بودند و بی صدا می گریستند.
گارد احترام ، مسلح در یک ردیف به طور منظم ایستاده بود.
صدای سرهنگ بختیاری در فضای رمپ پیچید:
گوش به فرمان من.
گارد مسلح.
به_احترام_شهید،
پیش فنگ!
.
.
وقتی همسر عباس بر بالای سر او آمد،
کفن خونین او را کنار زد و با بغض شکسته در گلو ،
اما به صلابت کوهساران گفت:
تو مرا به زیارت کعبه روانه کردی!
اما ،
خود به دیدار صاحب کعبه رفتی!
.
وقتی پیرمردی روستایی بر مزار عباس سینه چاک میکرد ، کسی به او گفت:
پدر میدانی او که بود؟
پیرمرد روستایی ، که حلقه اشک را بر پهنای صورت ، با آستین پاک میکرد گفت :
ناشناس آمد و ناشناس رفت.
امیرسرلشکرخلبان شهیدعباس بابایی
پانزدهم
مرداد ، سالروز شهادت اسوه ی اخلاق و شجاعت ، خلبان تیزپرواز دفاع مقدس و
اسطوره ی همیشه جاوید ملت ایران ، شهید عباس بابایی گرامی باد.