آستان مطهر امامزاده سیدعبدالله

آقاسیاهپوش سنگر
مشخصات بلاگ
آستان مطهر امامزاده سیدعبدالله

ترویج فرهنگ و معارف قرآنی در قالبهای عبادی-سیاسی-اجتماعی-فرهنگی-و ....

پیام های کوتاه
برنامه های مسجد
فعالیت ها
نویسندگان
يكشنبه, ۱۵ ارديبهشت ۱۳۹۸، ۱۱:۳۷ ق.ظ

اولین و آخرین نماز یک شهید

اولین و آخرین نماز یک شهید

 

یه لات بود تو مشهد. داشت می‌رفت دعوا شهید چمران دیدش، دستش‌رو گرفت و گفت اگه مردی بیا بریم جبهه . به غیرتش برخورد و به همراه شهید چمران رفت جبهه . تو جبهه واسه خرید سیگار با دژبان درگیر میشه و با دستبند میارنش تو اتاق شهید چمران . رضا شروع میکنه به فحش دادن به شهید چمران ، وقتی دید که شهید چمران به فحش هاش توجه نمی‌کنه . یه دفعه داد زد کچل با توأم ! شهید چمران با مهربانی سرش رو بالا آورد و گفت : چیه ؟ چی شده عزیزم ؟ چیه آقا رضا ، چه سیگاری میکشی ؟!! برید براش بخرید و بیارید . رضا که تحت تأثیر رفتار شهید چمران قرار گرفته میگه : میشه یه دوتا فحش بهم بدی ؟! کشیده ای ، چیزی ! شهید چمران: چرا ؟ رضا  میگه : من یه عمر به هرکی بدی کردم ، بهم بدی کرده . تاحالا نشده بود به کسی فحش بدم و اینطور برخورد کنه !

شهید چمران : اشتباه فکر می‌کنی ! یکی اون بالاست ، هرچی بهش بدی می‌کنم ، نه تنها بدی نمی‌کنه ، بلکه با خوبی بهم جواب میده . هی آبرو بهم میده . گفتم بذار یه بار یکی بهم فحش بده بگم بله عزیزم . یکم مثل اون بشم . رضا جاخورد و رفت تو سنگر نشست و زار زار گریه می‌کرد . اذان شد، رضا اولین نماز عمرش بود . سر نماز موقع قنوت صدای گریش بلند بود، وسط نماز ، صدای سوت خمپاره اومد . صدای افتادن یکی روی زمین شنیده شد ، رضا اولین و آخرین نماز عمرش را خواند و پرکشید...!

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۸/۰۲/۱۵
محمد رضا فکرجوان

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی